برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۱۹۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

بزرگتر از همه ارتخشثر کوچک‌تر از او کوروش سپس دو کوچک دیگر اوستانیس[۱] و اوخاثرس[۲] بود. چنانکه گفته‌اند:

کوروش نام خود را از آفتاب گرفته بود. زیرا آفتاب را در زبان پارسی «کوروش» می‌نامند.[۳]

به گفته کتسیاس[۴] ارتخشثر را نخست آرسیکاس[۵] می‌نامیدند دینون[۶] به جای آن اوارسیس[۷] گفته ولی این باورنکردنی است که کتسیاس که طبیب ارتخشثر بوده و پاسبانی از تندرستی او و تندرستی زن و مادر و فرزندانش می‌کرده نام درست او را ندانسته باشد. (اگر چه کتسیاس کتاب خود را از افسانه‌های بی‌پا و درهم پر ساخته است.)

کوروش از آغاز جوانی درشتی و خودسری از خود می‌نمود لیکن از آن سوی اردشیر همواره نرمی نشان داده در هر کاری به آسانی می‌گرایید.

او یک زن زیبا و هنرمندی داشت که به دلخواه پدر و مادر خود او را گرفته ولی برخلاف دلخواه ایشان او را نگاهداشته بود.

زیرا (پس از زناشویی ایشان بود) که داریوش برادر آن زن را کشته خواست او را هم نزد برادر بفرستند.

ولی آرسیکاس خود را به پای مادرش انداخته چندان اشک ریخته و لابه نمود که او را به ترحم آورد تا از سر خون زن گذشته اجازه دادند که آرسیکاس او را طلاق ندهد.

اما کوروش مادرش او را بسیار گرامی داشته همیشه می‌کوشید که پس از داریوش این پسر او بر تخت نشیند.


  1. Ostanes
  2. Oxathres
  3. این یکی از غلطهای یونانیان است که نام «کوروش» را با نام برای آفتاب از یک رشته پنداشته‌اند در حالی که گویا چنین نیست. خود مؤلف نیز تردید داشته که به عبارت «چنانکه گفته‌اند» نقل نموده.
  4. Ctesias
  5. Arsicas یکی از مؤلفان هم‌زمان این نام را در فارسی «اشک» (ارشک) نوشته ولی درست نیست زیرا یونانیان «ارشک» را Araces می‌نگاشتند با شکل «آرسیکاس» تفاوت دارد.
  6. Dinon یکی از تاریخ‌نگارانی که پلوتارخ از کتاب او نقل می‌نماید. او در زمان اسکندر می‌زیسته و کتابی به نام «تاریخ ایران» نوشته بوده.
  7. Oarses