برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۱۹۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

می‌پنداشتند که او هواخواه شاگرد خود و از پادشاهی نیافتن او دلتنگ است. این بود که نسبتی را که به کوروش داد کسی در راست‌گویی او شک نکرده حاجت به جستجو ندیدند.

موبد گفت کوروش می‌خواهد در پرستشگاه کمین کرده هنگامی که پادشاه به آنجا در آمده رخت خود را می‌کند ناگهان بر او جسته و او را بکشد. برخی نیز گفته‌اند کوروش را به هنگام حمله به پادشاه دستگیر نمودند هم کسانی گفته‌اند که چون او به پرستشگاه درآمده در آنجا پنهان شده بود موبد او را پیدا کرد.

به‌هرحال چون خواستند او را بکشند مادرش او را میان دو دست گرفته و گیسوهای خود را برو پیچید و گردن خود را به گردن او چسبانید و با گریه‌های تلخ و لابه‌هایی که به ارتخشثر نمود او را از مرگ رهایی بخشید.

کوروش را بار دیگر به حکمرانی دریا و آن پیرامونها فرستادند ولی این پیشامد او را بیش از چند هنگام آرام نگاه نداشت.

چه او رهایی خود را از مرگ چندان یاد نمی‌آورد که آن گرفتاری و ترس را و از اینجا کینه او بیشتر کرده بیشتر از زمان‌های پیش آرزوی پادشاهی می‌کرد.

برخی گفته‌اند که او بر برادر خود نشورید مگر از این جهت که درآمد او به اندازه خرج روزانه‌اش نبود.

ولی این سخن هیچ باورکردنی نیست. زیرا کوروش اگر هیچی نداشت باری مادری داشت که می‌توانست خرج او را به هر اندازه که بخواهد بپردازد.

به گفتۀ گزنفون[۱] کوروش به دستیاری دوستان و بستگان خود دسته‌های انبوهی از سپاهیان بیگانه را از اینجا و آنجا مزدور گرفته برای انجام مقصود خود نگاه می‌داشت و این خود بهترین دلیل بر توانگری و بی‌نیازی اوست.

تا دیرزمانی این سپاهیان را در یک‌جا گرد نمی‌آورد تا مقصود در پرده بماند، ولی کارکنان او به دستاویزهای گوناگونی سپاهیان از بیگانه گرفته نامه‌های ایشان را می‌نوشتند.

در همین زمان پاروساتیس در درباره سخت مواظبت داشت که مبادا گمان بدی به کارهای کوروش برده شود، خود کوروش هم پیاپی نامه‌هایی فروتنانه نوشته گاهی خواهش مهر و نوازش نموده گاهی از تیسافرنیس شکایت می‌کرد که با او حسد و دشمنی به خرج داده.


  1. Xenophon سردار معروف یونانی که کتاب «بازگشت ده هزار» را نوشته