آرباکیس[۱] نامی از مادان که در اثنای جنگ به سوی کوروش گریخته سپس بدینسوی بازگشته بود برای آنکه مردم او را یک ترسوی زنکرداری بشناسند نه یک مرد خاینی فرمان داد که زن روسپی را به دوش خود گرفته یک روز از بام تا شام در بازارها بگرداند.
مرد دیگری که گذشته از آنکه به سوی دشمن گریخته بود این هنگام مدعی بود دو تن از ایشان را کشته پادشاه فرمان داد که سهتا سوزن به زبان او فروببرند. و چون ارتخشثر مدعی بود که کوروش را با دست خود کشته و آرزو داشت که مردم نیز چنین بینگارند و گفتگو نمایند برای مثرادات که گفتیم نخستین ضربت به کوروش زد ارمغانهای پربهایی فرستاده پیغام داد:
زینت و ابزارهای اسب کوروش را تو برای پادشاه آوردی و اینک به پاداش آن نیکوکاریست که پادشاه تو را با این ارمغانها نواخته!
آن مرد کاری که گفتیم کوروش را زخمی بر ران زده کشت و این هنگام طلب پاداش میکرد پادشاه ارمغانی برای او فرستاده چنین پیغام داد:
پادشاه این ارمغان را که پاداش و دومین مژدگانی است برای شما میفرستد. چرا که نخست ارتاسوراس و دوم شما بودید که مژده کشته بودن کوروش را به او رسانیدید!
مثرادات اگرچه ناخرسند بود گله به زبان نیاورد.
ولی کاری بدبخت از نادانی خود را به خطر سختی انداخت. بدینسان که از دیدن آن هدیههای شاهانه چندان دلشاد گردید که خود را باخت و به هوسهای خام افتاده گستاخانه پاسخ داد که به ارمغانی که به نام مژدگانی به او داده شود نیازمند نیست. چرا او بوده که کوروش را کشته نه دیگری و باید برای او پاداش کشتن کوروش داده شود. بدینسان فریاد برانگیخته این و آن را به گواهی میخواند و چون این گفتههای او به گوش پادشاه رسید سخت برآشفته بیدرنگ فرمان داد که او را سر ببرند. ولی مادر پادشاه که این هنگام نزد پادشاه بود گفت:
شاه نباید از این مرد به آسانی دست بردارد او را به من واگذارید تا سزای آن گفتههای گستاخانه خود را چنان که میباید دریابد.
شاه اختیار او را به پاروساتیس بازگذاشته و پاروساتیس فرمان داد که او را به چهار میخ کشیده ده روز بدان حال نگاه داشتند و سپس چشمهایش را بکندند و روی را گداخته به گلویش فروریختند تا زیر این شکنجهها جان بسپرد.
- ↑ Arbaces