برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۰۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

یافته به خوردن می‌پردازند و چون گرفتار بیچاره با آن شکنجه‌ها بدرود زندگی می‌گوید این هنگام است که قایق بالایین را بلند می‌سازند و گوشتهای آن بیچاره را تکه و پاره می‌یابند و دسته‌دسته کرمهای گزیده را می‌بینند که از بیرون و درون به جویدن آن پرداخته‌اند.

مثراداث هم پس از هفده روز که گرفتار چنین شکنجه‌ای بود بدرود زندگی گفت.

اما ماساباتیس[۱] خواجه‌سرای پادشاه که گفتیم سر و دست کوروش را برید این زمان تنها او بود که بایستی پاروساتیس از او کینه جوید و کیفر کردارش را به کنار بگزارد.

ولی او با هوشیاری و دوراندیشی خود را پاییده بهانه به دست نمی‌داد تا هنگامی که پاروساتیس برای او نیز چنین دامی درچید:

پاروساتیس زنی هنرمند و در نردبازی ورزیده بود و پیش از جنگ کوروش بارها با ارتخشثر نردبازی می‌کرد. پس از جنگ هم با پادشاه آشتی کرده تا می‌توانست در سرگرمیها با او شرکت می‌نمود و نردبازی می‌کرد و در عشق بازیهای او محرم رازش بود.

از همه این کارها آن منظور را داشت پادشاه کمتر مجال یافته با استاتیرا خلوت نماید.

زیرا با او استاتیرا را سخت دشمن می‌داشت و آنگاه همیشه این آرزو را داشت که زنی در شکوه و نیرومندی همپایه او باشد.

روزی پادشاه بیکار بوده پی سرگرمی می‌گشت.

پاروساتیس فرصت از دست نداده او را به نردبازی خواند که بر سر هزار در یک بازی کنند.

و چون بازی کردند او به قصد بازی را باخته بی‌درنگ هزار در یک زر بپرداخت.

سپس دلگیری از خود نشان داده عنوان کرد که باید بازی دیگری بر سر یک خواجه‌سرا کرده جبران آن باختن را کند.

پادشاه رضایت داد.

ولی هر دو پنج تن از خواجه‌سرایان برگزیده خود را نام بردند که باخته شده از میان آن پنج کس نباشد.

با چنین شرطی به بازی پرداختند.

پادشاه از قصد مادر ناآگاه بوده ساده‌دلانه بازی می‌کرد.


  1. Masabatess