برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۲۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

مضمون که پادشاه از آریاسپیس سخت رنجیده و بر آن سر است که او را با هرگونه شکنجه و سختی بکشد.

اینان این گفتگو را به میان انداختند و هر روز سخنی می‌گفتند چنانکه روزی گفتند به زودی این کار انجام خواهد گرفت.

روز دیگری خبر آوردند که زمان کار رسیده و اینک بدان آغاز خواهد شد.

این خبرهای دروغ که پیاپی به گوش آریاسپیس می‌رسید جوان بیچاره را چندان سراسیمه ساخت که دل از جان کنده با خوردن درمان زهرآلودی خود را از زندگی بی‌بهره ساخت.

پادشاه چون خبر را شنید سخت نالیده گریه نمود و شاید علت آن را نیز دانست.

ولی این زمان پیری او را از توان انداخته یارای آن را نداشت که به جستجو و بازپرس برخیزد.

از این پس ناگزیر بود که امید خود را به آرسامیس ببندد و در همه کارهای خود با او شور نماید.

ولی این زمان اوخوس را تاب شکیبایی بازنمانده بیش از این نمی‌توانست کار خود را به تأخیر بیاندازد و این بود آرپاتیس[۱] پسر تریبازوس را پیدا کرده او را بر آن واداشت که آرسامیس را با دست خود کشت.

این زمان ارتخشثر سخت پیر شده و جز بهره کمی از زندگی نداشت و این بود که چون خبر کشته شدن آرسامیس را شنید دیگر تاب نیاورده از فشار درد و غم با همه‌گونه زاری بدرود جان گفت.

در این هنگام سال او نود و چهار زمان پادشاهیش شصت و دو سال بود.[۲]

در زمانهای آخر او را پادشاه مهربان می‌شمارند و از خونریزی دوری می‌گزید.

ولی پسر او اوخوس که پس از وی پادشاهی یافت خونخوارترین و بی‌باک‌ترین همه پادشاهان هخامنشی بود.


  1. Arpates
  2. اگر این نوشته راست باشد ارتخشثر کسی است که دیگری از پادشاهان ایران به اندازه او پادشاهی نکرده مگر پادشاهانی که ما نمی‌شناسیم ولی این نوشته پلوتارخ یقین نیست و دیگران سالهای پادشاهی ارتخشثر را چهل و سه سال نوشته‌اند.