برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۳۹

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

همگی ثراکیان دوستانه پیش آمده هیچ‌گونه یاوری دریغ ننمودند. مگر مردم ترالیا[۱] که از خشایار شاه به هنگام گذشتن از آنجا پول خواسته بودند کنون هم خواستار شدند که صد تالنت سیم و صد زن به آنان داده شود آگیسیلاوس به نام ریشخند پرسید:

پس چرا آماده پذیرایی نیستید؟

این گفته روانه راه گردید و چون ترالیان دسته‌بندی کرده جلو آمدند با آنان جنگیده بسیار را بکشت.

هم چنین فرستاده نزد پادشاه ماکیدونی فرستاده درباره راه پرسش کرد. او پاسخ داد که باید در این باره بیاندیشم.

آگیسیلاوس گفت:

بگذارید او بیندیشد و ما همچنان راه خود را خواهیم پیمود.

ماکیدونیان از این آهنگ او به ترس افتاده راه را دوستانه بر روی او باز کردند.

چون به تسالی رسید آبادیهای آنجا را ویرانه نمود زیرا آنان با دشمن همدست بودند.

لاریسا یک شهر بزرگ تسالی بود، و بنابراین آگیسیلاوس دو نماینده بنام کسینوکلیس[۲] و سکوثیس[۳] را به آنجا فرستاد که گفتگوی صلح بکنند ولی لاریسیان آنان را گرفته بند کردند و از اینجا اسپارتیان خشمناک گردیده پیشنهاد نمودند که شهر محاصره بشود ولی آگیسیلاوس پاسخ داد:

من هر یکی از آنان را پرارج‌تر از سراسر تسالی می‌شمارم.

این بود که با مردم شهر صلح نموده و کسان خود را بازگرفت. درخور شگفت نخواهد بود که چون خبرهایی از اسپارت به او رسید درباره اینکه جنگی در نزدیکی کورنثیس روی داده که در آنجا اسپارتیان فیروز درآمده و انبوهی از یونانیان دیگر را کشته‌اند ولی از خود آنان جز اندکی نابود نشده اگیسیلاوس از شنیدن این خبر آهی کشیده گفت:

ای یونان چقدر مردان دلیری را تو نابود می‌سازی که اگر زنده بمانند و از راه خود کوشش به کار برند برای گشادن سراسر ایران توانا می‌باشند.


  1. Trallia
  2. Xenocles
  3. Scythes