برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۴۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اسپارت به شمار می‌رفتند. آگیسیلاوس از شنیدن این خبر از تخت خود بیرون پریده خواست همان‌دم به یاری آنان بشتابد ولی زود به خود آمده دانست که فرصت از دست رفته و شدنی شده است.

این بود که به هرایوم برگشته به فرستادگان ثبیس اجازه آمدن به نزد خود داد. ولی فرستادگان این زمان بر آن سر شدند که به سزای آن بدرفتاری پیشین با او گفتگوی صلح نکنند و چون که پیش او رسیدند بی‌آنکه نام صلح را ببرند خواهش بازگشت نمودند که به کورثبیس روانه شوند.

آگیسیلاوس سخت برآشفته گفت:

اگر مقصود شما آن است که هر چه زودتر آن فیروزی را که همدستان شما یافته‌اند تماشا کنید همانا فردا آن را خواهید دید.

و چون فردا شد آنان را همراه برداشته در خاک کورثبیس به تاخت و به تاراج پرداخت و همچنان چپاول‌کنان تا بیرون دروازه شهر پیش رفت.

ولی در اینجا اندکی آرام گرفته به فرستادگان نشان داد که چگونه کورثبیسیان از او می‌ترسند و به جلوگیری از او یارایی ندارند و سپس به آنان اجازه بازگشت داد.

سپس بازماندگان آن لشکر را که اندکی بازمانده و پراکنده بودند گرد آورده همراه آنان روی به سوی اسپارت آورد.

پس از این حادثه بار دیگر به خواهش مردم آخای[۱] لشکر بر سر آکارنیا[۲] برد و آکارنیان را در جنگ شکسته غنیمت بی‌اندازه به دست آورد.

مردم آخای چنین خواستار بودند که وی زمستان را هم در آنجا درنگ نموده آکارنیان را از کشتن گندم و جو بازدارد.

ولی خود او می‌گفت اگر آنان کشت گندم و جو بکنند همانا بهره حاصل آن در سال آینده از جنگ ترس بی‌اندازه خواهند داشت. برعکس آنکه از کشت بی‌بهره باشند. آینده نیز درستی این اندیشه را نشان داده زیرا در تابستان آینده همین‌که مردم آخای به گرد آوردن سپاه برخاستند آکارنیان فرستادگان فرستاده خواستار صلح گردیدند.

و چون کونون و فارنابازوس به دستیاری کشتیهای ایران خداوند سراسر دریا شدند همه


  1. Achae
  2. Acarnia