برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۵۵

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

ولی این زمان لشکر اپامی نونداس به این سرزمین تاخته می‌چاپیدند و می‌سوختند و در خاکی که تاکنون پای دشمن ندیده و در دره همایون ایوروتاس[۱] تا کشتزارهای نزدیک شهر ویرانی دریغ نمی‌گفتند بی‌آنکه از کسی ایستادگی ببینند.

زیرا اگیسیلاوس غدغن کرد که کسی با آن لشکر بیمناک روبه‌رو نگردد و به این بسنده نمود که به استواری شهر بکوشد و در جاهایی که می‌بایست پاسبانان برگمارد.

ثبیسیان او را با نام یاد کرده می‌گفتند: این آتش را تو افروخته‌ای و این بدبختی را بر اسپارت تو باعث بوده‌ای!

کنون اگر توانستی خود را نگهداری کن! ولی او شکیبایی نموده هرگز پروای این سرکوفتها را نمی‌کرد.

چیزی که هست گرفتاری تنها این یکی نبود. در درون شهر هم غوغاهایی برانگیخته می‌شد.

پیرمردان این پیشامد را برنتافته ناشکیبایی می‌نمودند همگی فریاد برمی‌داشتند.

زنان حال بدتر از ایشان داشتند و از دیدن آتشهای دشمن در خاک خود زبان به هر نکوهش باز می‌نمودند.

از آن سوی او خویشتن شکوه خود را از دست رفته می‌دید و چون اندیشه می‌کرد که روزی که به تخت نشسته اسپارت چه حالی داشته و کنون به چه حالی افتاده سخت غمگین می‌گردید.

این لاف را همیشه او می‌زد که زنان اسپارت هیچ‌گاه آتش دشمنی را تماشا نکرده‌اند و کنون می‌دید آن لاف نیز بیجا گردیده.

گفته‌اند هنگامی انتالکیداس با چند تنی از آتنیان به گفتگو پرداخته و آنان به خود بالیده می‌گفتند: بارها آتنیان اسپارتیان را از رود کفیسوس[۲] بیرون رانده‌اند. انتالکیداس پاسخ داد:

ولی اسپارتیان یک‌بار هم آتنیان را از رود ایوروناس بیرون نرانده‌اند. نیز یکی از مردم اسپارت هنگامی با مردی از شهر آرگوس همراه بوده و آرگوس به خود بالیده گفت:

چه بسیار اسپارتیان که زیر خاک آرکوس می‌خوابند.

اسپارتی پاسخ داده گفت:


  1. Iurotas
  2. Cephisus