ولی گمان میکنم اساداس[۱] پسر فویبیداس بیش از دیگران در آن روز درخشید و یقین دارم بدانسان که یاران خود او از حال وی در شگفت بودند دشمنان نیز شگفتی داشتند.
چه او جوانی بسیار زیباروی و خوشاندام بلند و بالایی بود و در سال نیز میانه پسری و مردی بهترین دوره زندگانی را میپیمود. چنین جوان پسندیده زیبایی در آن روز نه تنها زره جنگ بر تن نداشت رخت نیز به دشواری داشت. چه او در خانه روغن به تن مالیده بود که ناگاه هیاهو برخاست و او دیگر نایستاده و به همان حال شمشیری به یکدست و نیزهای به دست دیگر گرفته به آوردگاه شتافت و از گرد راه به جنگ پرداخته و هر که را از دشمن میدید شمشیر بر سرش مینواخت. این شگفتتر که بااینحال هیچ زخمی برنداشت و این یا از آنجا بود که خدایان بر دلیری و جوانمردی او بخشیده او را از گزند نگهداری مینمودند و یا از آنجا که دشمنان تن و بالای درشت و بلند او را دیده و زیباییش را تماشا نموده و از جامه تنش در شگفت شده او را یک آدمی عادی نمیپنداشتند و از این جهت از زدن زخم خودداری مینمودند. ایفوران به پاداش این دلیری تاجگلی به او بخشیدند، ولی در همان هنگام به جرم آنکه بیزره به جنگ شتافته هزار درهم جریمه از او گرفتند.
چند روز پس از این حادثه جنگ دیگری در نزدیکی مانتنیا درگرفت. در این جنگ اپامی نونداس دنباله سپاه اسپارت را شکسته به هنگامی که از دنبال آنان میتاخت انتیکراتیس[۲]نامی از لاکونیان با نیزه زخمی به او زد.
این سخنی است که دیوسکوریدیس[۳] مینگارد. ولی اسپارتیان هنوز خاندان انتیکراتیس را «مردان شمشیر» مینامند. بدان جهت که او اپامی نونداس را با شمشیر زخمی گردانیده، به هر حال اسپارتیان چندان ترس از اپامی نونداس داشتند که این کشنده او را در بغل میکشیدند و همگی مهربانی با وی مینمودند. سپس هم قانون گذارده نوازشهایی درباره او نشان دادند و از جمله او را از پرداختن باج برای ملکهای خود معاف نمودند که تا امروز این معافی را کالیکرلیس[۴] یکی از نوادگان او دارد.
و چون پامینونداس کشته گردید، بار دیگر پیمان آرامش میانه همگی یونانیان بسته گردید.
ولی اگیسیلاوس میخواست مردم مسینا را از این پیمان کناره گرداند. بدین عنوان که