باعث درنگ الکساندر بیماری او بود که برخی میگویند در نتیجه فرسودگیهای راه پیش آمد.
برخی دیگر مینویسند چون در رود کودنوس[۱] شستوشو کرد و آب آن رود بسیار سرد است از آنجا ناتندرست گردید.
بههرحال چون او بیمار گردید هیچیک از اطبایش جسارت نمیکرد که به معالجه پردازد زیرا بیماری او را سخت میدیدند و از آن سوی ترس داشتند که اگر از معالجه ایشان بهبودی رخ ندهد ماکدونیان گزند از جان ایشان دریغ نخواهند داشت و این بود که به معالجه نمیپرداختند. ولی فیلیپوس آکارنانی[۲] چون دید هنگام باریکی فرا رسیده آرام ننشسته به پشت گرمی شهرتی که در دوستاری آلکساندر داشت به معالجه پرداخت و خود زندگی و آسودگی خویش را در راه زندگی و آسودگی الکساندر به خطر انداخت و درمانی که درست کرده نزد او آورده چنین گفت که اگر در آرزوی تندرستی هستید که جنگ را فیروزمندانه به سر دهید این درمان را به کار برید. قضا را در همان زمان نامهای از پارمینو از لشکرگاه رسیده و در آنجا چنین نوشته بود که از فیلیپوس غافل نباشند زیرا داریوش پول گزافی به رشوه نزد او فرستاده و او را برگمارده که شما را بکشد. نیز به پاداش این کار دختر خود را وعده داده که به زنی به فیلیپوس بسپارد.
الکساندر نامه را خوانده و بیآنکه به کسی از دوستان نشان بدهد آن را زیر بالین خود نهاده در این هنگام فیلیپوس با درمانی که ساخته بود نزد وی رسید.
الکساندر درمان را با چهره شادمان و آرام به دست گرفته در همان دم نامه پارمنیو را به دست طبیب داد. راستی دیدنی بود که چون فیلیپوس نامه را خواند و سر بلند کرد به روی الکساندر نگاه کرد.
این دو تن چه حالی داشتند و چگونه آن یکی چهره باز و شادمان خود را تغییر نداده با همان حال آرامی که داشت پایدار ماند تا اندازه دلبستگی و اطمینان خویش را به طبیب نمایان گرداند و این دیگری سراپا ترس و سراسیمگی گردید. گاهی دستهای خود را به آسمان برداشته خدایان را به یاری میخواست که به بیگناهی او در آن باره گواهی دهند و گاهی خود را در پهلوی رختخواب بیمار به زمین مالیده به لابه از او درخواست مینمود که ترس نکرده آن درمان بنوشد تا بهبودی پیدا کند و نیز پاکدامنی او از آن تهمت آشکار گردد.