این است دستگاه پادشاهی سپس که میخواست برای شام خوردن برود خبر آوردند که مادر داریوش و زن و دو دختر شوهر نکرده او که میان دستگیرشدگان میباشند از دیدن کمان و گردونه داریوش گمان کردهاند که او مرده و این است که به گریه و شیون برخاستهاند.
پس از اندکی درنگ که از حال آنان متأثر گردیده لئوناتوس[۱] را نزد آنان فرستاده پیغام داد که داریوش نمرده و شما هرگز از رهگذر من بیمی نداشته باشید. چرا که من جز بر سر کشور به جنگ برنخاستهام. نیز آنان هر آنچه از داریوش درمییافتند از من نیز خواهند دریافت. این چنین پیغام مهرآمیز بهترین نوازش و دلداری برای آن بانوان دستگیر شده بود به ویژه که الکساندر پشت سر آن پیغام مهربانیهای دیگر هم دریغ نساخت و به آنان اجازه داد که هر کسی را میخواهند از مردگان به خاک بسپارند و هر پارچه یا ابزار دیگری برای این کار دربایست دارند از مال تاراج برگیرند. کوتاه سخن: چیزی از پذیرایی و پاسبانی آنان دریغ نداشت و بالاتر از همه آن بود که با آنان با همه گونه پاکدلی و پاکدامنی رفتار کرده کاری که ناشایست بود روا نداشت. آنان در زیر سرپرستی الکساندر تو گویی در یک پرستشگاهی یا در یک کلیسای دخترانی نشیمن داشتند نه در لشکرگاه دشمن فیروزمندی. با آنکه زن داریوش زیباترین زن از خاندان پادشاهی بود و شوهر او هم بلندبالاترین مرد زمان خود بود که دختران نیز ناچار به زیبایی مادر و پدر بودهاند.
بااینهمه الکساندر چون چنین میپنداشت که نخست باید بر خویشتن پادشاهی کند تا سپس به جهانگیری پردازد از این جهت هرگز با یکی از ایشان خلوت نکرد. بلکه باید گفت تا زناشویی نکرد هرگز زنی را به خود راه نداد مگر با بارسینی[۲] زن بیوه ممنون را که در دمشق دستگیر گرفتند.
این زن درسهای یونانی فراگرفته و خود زن خوشخویی بود و از سوی پدر خود آرتابازوس به خاندان پادشاهی میپیوست و بدانسان که آریستوبولوس مینگارد در نتیجه تشویق پارمنیو بود که الکساندر به سوی او گرایید. جز از او از زنانی که دستگیر میشدند الکساندر به هیچیکی نگاهی نکرد و گاهی به شوخی بر زبان میراند که زنان ایران بدنما و سهمناک میباشند.