برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۸۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

راستی این است که او برای نشان دادن پاکدلی خود و اینکه چگونه بر نگاهداری خویش تواناست زنان را جز پیکره‌های بی‌روانی نپنداشته از خود دور می‌کرد. زمانی که فیلوکسینوس[۱] جانشین او در کنار دریا به او نوشت که تئودوروس[۲] نامی از مردم تارنت دو پسر بسیار زیبایی را می‌فروشد که اگر او خواسته باشد برای او خریداری کند این نامه بر الکساندر چندان ناگوار افتاد که بارها با دوستان خود گفتگو به میان آورده فیلوکسینوس را مرد بی‌مغزی ستوده می‌گفت:

او مرا چگونه شناخته که چنین ارمغانی برای من آرزو می‌کند.

سپس هم نامه تندی برای فیلوکسینوس نوشته از او نکوهش کرد.

همین رفتار را با هاگنون[۳] کرد که پیام فرستاده بود پسری را است از کورنثس به نام کروبولوس[۴] خریده هدیه الکساندر خواهد ساخت. همچنین زمانی که شنید که دو تن از سپاهیان ماکدونی پارمنیو به زنان پاره بیگانگانی که با خرج او می‌زیستند دست دراز کرده‌اند به پارمنیو دستور سختی نوشت که اگر به راستی آن دو تن چنان گناهی کرده‌اند هر دو را بکشد بدانسان که درندگان مردم آزار را می‌کشند.

در همین نامه هم نوشت که من تاکنون زن داریوش را ندیده و نخواسته‌ام ببینم. و نیز اجازه نداده‌ام که کسی از زیبایی او سخن نزد من براند. یکی از سخنان او بود که بارها می‌گفت:

من از خوابیدن و کامگزاری با زنان دانستم که از جنس مردنیان[۵] هستم.

مقصودش آن است که فرسودگی و لذت هر دو از جنبه ناتوانی آدمیان برمی‌خیزد.[۶]

باری پس از جنگ ایسوس[۷] الکساندر کسانی به دمشق فرستاد که پولها و مالها و زنان و فرزندان ایرانیان را که در آنجا بازگذارده بودند به دست بیاوردند و از این غنیمت بهره بزرگی را به سوارگان تسالیا[۸] داد. زیرا در هنگام جنگ نگاهی به سوی آنان داشته و جان‌سپاریهای


  1. Philoxenus
  2. Taeoburus
  3. Hagnon
  4. Crobylus
  5. این در میان یونانیان شهرت داشت که خدایان خود را «نامردنی» خوانده «آدمیزادگان را» «مردنی» می‌نامیدند. چون درباره الکساندر افسانه خدایی و پسر خدایی در میان بود خود او می‌گوید که از شمار آدمیان است.
  6. در اینجا اندک شرحی که ارج تاریخی نداشت انداخته شده.
  7. Issus
  8. Thsscalia