برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۹۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

ترئیوس: گویا شما دل از من کنده به یک‌بار ماکدونی شده‌اید. اگر هنوز مرا خواجه خود می‌شماری من تو را سوگند می‌دهم به فروغ میثرا[۱] راست بگو ببینم آیا من برای بدبختیهای استاتیرا در زمان زندگی یا در مرگش شیون ننمایم؟

آیا در زمان زندگی او آسیبی روی نداده که من باید بیش از همه دل‌آزرده آن باشم؟! آیا این چگونه باور کرد نیست که جوانی الکساندر به زن دشمن دست یابد و با او تا آن اندازه به نوازش و احترام رفتار نماید و این رفتار او نتیجه آن گمان دل‌گدازی نباشد که مرا بیش از همه رنجور می‌دارد؟!

چون پادشاه این سخنان را گفت ترئیوس خود را به پاهای او افکنده التماس کرد که بیهوده الکساندر را نکوهش نکند و درباره زن و خواهر خود بدگمان نباشد و بدین‌سان او را از بدگمانی‌های دل‌آزاری که داشت بیرون آورده آگاهش گردانید که آلکساندر که به او چیره گردیده در سایه خویهای پاک خود سرشت دیگری جز از سرشت آدمیان دارد و باید او را دوست داشته دلداده پاک‌دلیش گردید.

زیرا او که با خشم و دشمنی با مردان ایران آن همه روبرو گردیده هرگز با خنده و خوشی با زنان ایران روبه‌رو نگردیده. این سخنان را گفته با سوگندهای بسیار سخت راستی آنها را به اثبات می‌رسانید و هنوز او به ستایش الکساندر و شرح برگزیدگیهای وی را دنباله می‌داد که داریوش او را به حال خود گزارده و به این سوی چادر نزد درباریان و نزدیکان خود بازگشت و در اینجا دستهای خود را به آسمان بلند ساخته چنین گفت:

ای خدایان خاندان و کشور من! از شما خواستارم مرا فیروزی دهید که به کارهای خود سامانی داده این کشور و پادشاهی را بدانسان که از پیشینیان خود گرفته‌ام به پسینیان بازگزارم و به الکساندر پاداشی که در سایه آن مهربانیها و نیک‌خوییهای خود سزاوار است بدهم و هرگاه سرنوشت من دیگر است و زمان سپری شدن پادشاهی ایرانیان فرا رسیده و خدایان بر فیروزی من رشک برده ویرانی ما را خواسته‌اند پس از شما خواستارم که کسی جز الکساندر جانشین من نگردیده پای بر روی تخت کوروش نگذارد.

این است آنچه که بیشتر تاریخ‌نگاران آورده‌اند.

باری الکساندر همگی سرزمینهای آسیا را در آن سوی رود فرات از آن خود ساخته آهنگ روبه‌رو شدن با داریوش کرد که این هنگام با یک ملیون سپاه بر سر او می‌آمد.


  1. Mithras خدای معروف ایرانیان بت‌پرست که به جای زئوس یونانیان می‌باشد.