برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۹۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

برخی از ایشان این پاسخ را کودکانه شمرده ارجی نگزاردند، برخی دیگر آن را دلیل پشت گرمی او شمرده دانستند که او بر فیروزمندی خود امیدوار است و نیز آینده را نیک سنجیده می‌خواهد داریوش اگر این بار هم شکست یافت گناه را به گردن شب نیاندازد، بدانسان که در شکستهای پیش به گردن کوهها و دریاها می‌انداخت بلکه آشکار بشناسد که بخت از او برگشته و بار دیگر به آزمودن سخت برنخیزد.

و چون سرکردگان از او این پاسخ را شنیدند از گرد وی بیرون رفتند و او بازمانده شب را آسوده‌تر از دیگر شبها خوابید و چون بامداد زود سرکردگان به چادرش آمدند و او را با آن آسودگی در خواب یافتند سخت در شگفت شدند و چون وقت می‌گذشت که نبایستی منتظر بیدار شدن او باشند پارمنیو بر سر بالین وی رفته دو یا سه بار او را به نام خود صدا کرد و چون بیدارش کرد چنین گفت:

چگونه روزی که جنگ بسیار بزرگی را در پیش دارید این‌گونه آسوده خوابیده‌اید؟ تو گویی پیش از دست زدن به جنگ فیروزی را به چنگ آورده‌اید که چنین مطمئن می‌باشید؟!

الکساندر لبخندی زده چنین گفت:

مگر این‌چنین نیست؟! باری نه این است که دیگر نیاز نداریم در این بیابانهای بیکران و ویران از دنبال داریوش گردیده برای جنگ کردن وی را جستجوی بنماییم؟!

راستی هم او نه پیش از جنگ این‌چنین استواری از خود نشان می‌داد در گرماگرم جنگ نیز همچنان استوار بود و خودداری شگفتی می‌نمود. با آنکه جنگ چون درگرفت تا دیر زمانی پیاپی حال دیگری پیدا می‌کرد و سرنوشت آن دانسته نبود. دست چپ سپاه الکساندر که سرکرده آن پارمنیو بود سوارگان باختر چنان حمله سختی بر سر آن آوردند که ماکیدونیان ایستادگی نتوانسته میدان دادند و پراکندگی به ایشان راه یافت. در این هنگام مازایوس[۱] یک دسته از سپاهیان را روانه ساخته بود که گردید، به ناگاه سپاهیان ماکیدونی را پیدا کرده پاسبانی را که برای نگهداری بنه برگمارده‌اند بکشند و چون این خبر به پارمنیو رسید سخت پریشان گردیده کسی نزد الکساندر فرستاده پیغام داد که اگر دسته‌ای از سپاه را برای نگهداری بنه نفرستی همه لشکرگاه و مالهایی که داریم از دست ما خواهد دررفت.


  1. Mazaeus