برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۰۶

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

خلیج می‌باشد سپاهیانی که بی‌کیفالوس (اسب الکساندر) را می‌آوردند با دسته از بومیان هورکانی برخورده دستگیر می‌شوند.

الکساندر چون این را شنید سخت برآشفته گشت و کسانی را فرستادند و به آن بومیان خبر دادند که اگر اسب و پرستاران آن را بی‌درنگ نزد او نفرستند همه آنان را از زن و مرد و کودکان کشتار خواهد کرد و بر کسی رحم نخواهد نمود.

بومیان گرفتاران را آزاد کرده و اسب را بدو فرستادند و شهر خود را هم به الکساندر سپردند. الکساندر نه تنها نوازش بر آنان کرد، بلکه بخششهایی هم در برابر پس فرستادن اسب داد.

از آنجا آهنگ پارثوا[۱] را کرده چون به آنجا رسید نخستین کارش آن بود که رخت خود را تغییر داده جامه ایرانیان پوشیده و این کار شاید برای آن بود که ایرانیان را به آسانی متمدن[۲]گرداند. زیرا چون رخت کسانی یکسان بود به زودی با هم انس می‌گیرند. یا شاید هم چنانکه ماکیدونیان در آغاز کار می‌پنداشتند مقصودش آن بود که چنانکه ایرانیان پادشاه خود را می‌پرستند او نیز یونانیان را به پرستش خود وادارد و به این جهت خود را به صورت آن پادشاهان آورده و تغییرهای دیگری در کار و زندگی خود می‌داد.

باری او شکل رخت‌پوشی مادان را که پاک بیگانه و نازیباست نگرفته نیز شلوار و قبای آستین‌دار و تاج را نپذیرفت، بلکه شکلی را میانه رخت پارسیان و رخت ماکیدونیان برگزید که از تکبر آن یکی پایین‌تر و از فرومایگی این یکی بالاتر بود، تا دیرزمانی این رخت را تنها هنگامی می‌پوشید که با ایرانیان می‌نشست یا در درون خانه خود می‌پوشید. ولی سپس آن را آشکار کرده با آن رخت بیرون آمد و ماکیدونیان آن را دیده غمناک گردیدند. بااین‌حال همگی او را گرامی می‌داشتند و قدر نیک‌خوییهای او را شناخته در این هوسبازیها معذورش می‌داشتند، به ویژه پس از آن همه رنجها که برده و خطرها که دیده بود. گذشته از دیگر رنجها در همان نزدیکیها تیری به پای او رسیده و استخوان ساق را خورد کرده بود که ریزه‌های آن بیرون آورده شد.


  1. «پارثوا» شکل درست و فارسی کلمه است که در نگارشهای سنگی داریوش هم به کار رفته و مقصود از آن خراسان است.
  2. یونانیان همچون اروپاییان امروزی مردم آسیا را متمدن نمی‌شماردند و این کار جز غرور و نادانی بنیادی ندارد.