برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۰۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

ولی هنوز بر سراسر آن چیره نشده‌اید؛ اگر آهنگ بازگشت نمایید بر سر شما خواهند تاخت بدانسان که بر سر زنان می‌تازند با این‌همه من کسی از شما را جز به دلخواه خویش نگاه نخواهم داشت. تنها این گله را از شما خواهم داشت که در هنگامی که می‌کوشیدم ماکیدونیان را خداوند جهان گردانم شما مرا با چند تن دوست و داوطلب تنها گزاردید.

این عبارتها را خود او در نامه‌ای که برای آنتی‌پاتیر نوشته نقل می‌نماید و در آن نامه می‌گوید که چون این سخنها را گفتم همگی داد زدند:

شما به هر کجا بروید ما نیز از دنبال شما می‌آییم و خرسند که شما ما را به هر کجا که می‌خواهی ببرید.

پس از این فیروزی که او برگزیدگان سپاه را رام خود ساخت رام کردن دیگران آسان‌تر از این بود. از این سپس کوشش بیشتر او در این راه بود که در کار زندگانی ماکیدونیان را به بومیان و بومیان را به ماکیدونیان نزدیک‌تر گرداند و مقصودش از این اندیشه خردمندانه آن بود که دو دسته را با هم آمیزش و جوشش داده دوری را از میان بردارد که اگر سفری رویداد و از ایران دور شد دل‌آسوده باشد. این راه را بهتر از راه زورآزمایی می‌دانست.

به این اندیشه بود که سی تن از بچگان ایرانیان را برگزیده به آموزگاران یونانی سپارد که زبان یونانی به آنان بیاموزند همچنین جنگ را از روی دستور یونانی به آنان یاد دهند.

اما زناشویی او با روکسانا[۱] اگرچه جهت آن دلباختگی بود زیرا نخستین بار که او را دید در یک بزم رقص بود و در همان دیدار جوانی و زیبایی آن زن دل الکساندر را ربود با این همه زناشویی با او با مقصدی که داشت هم شایسته و سازگار بود.

زیرا این مایه دلجویی ایرانیان بود که ببینند الکساندر با همه چیرگی زن از میان آنان می‌گیرد. و آنگاه این نکته بسیار مهم بود که در چنین موضوعی که کمتر مردی خودداری می‌تواند او خودداری کرد و شکیبایی نمود، هنگامی که راه سزاوار و خردمندانه‌ای برای آن پیدا کرد.

در میان همراهان الکساندر کمتر کسی به شهرت فیلوتاس پسر پارمنیو بود. زیرا او گذشته از دلیری که داشت و با آن همه فرسودگیهای جنگ تاب می‌آورد در دهش دوم الکساندر بود و دوستان خود را از ته دل دوست می‌داشت.


  1. Roxana روکسانا