سپس هدیههایی از او پذیرفته و هدیههای بهتری به او داد. نیز پولهای زرینی که تازه سکه زده شده بود یک هزار تالنت به او پرداخت. پیرمردان از پیرامونیان الکساندر از این کار ناخشنود بودند، ولی الکساندر با آن پول دلهای بسیاری از هندیان را به دست آورد.
گروهی از دلاوران هندی در شهرها گرد آمده به نگهداری آنها برخاسته بودند و چندان دلاوری از خود نمودند که الکساندر را بیم برداشت تا سرانجام به آنان زینهار داده همه را از شمشیر گذراند. این زینهار خواری یک لکهای بر روی کارهای جنگی اوست که اگر آن نبود بدانسان که در آغاز پادشاهیش بود تا انجام پاک و بیلکه میماند. فیلسوفان هند که بر دشمنی او برخاسته و بزرگانی را که به او پیوسته بودند نکوهش مینمودند و مردم را به نگهداری آزادی خود برمیانگیختند چند کس از آن فیلسوفان را گرفته از گلو بیاویخت.
الکساندر در نامههای خود تفصیل جنگ با پوروس[۱] را شرح داده چنین میگوید. میان دو سپاه رود هوداسپس[۲] نهاده بود. در آن سوی رود پوروس فیلهای خود را به صف نهاده پاسبانی گذرگاه آب را میکرد و از لشکرگاه او همیشه هیاهو و غوغا بلند بود و این را برای آن میکردند که هندیان را برای جنگ بشورانند. مینویسد:
ما در یک شب تاریک و پرطوفانی از گذرگاه دیگری رود را گذشته به جزیره کوچکی درآمدیم پیادگان و دستهای از سوارگان توانستند از آب بگذرند.
در این هنگام ناگهان باران بسیار تندی درگرفته رعد غریدن و برق زدن گرفت و ما با آنکه کسانی از سپاهیان خود را دیدیم که با برق سوخته و مردند جزیره را از دست نداده به آن سوی رود روانه شدیم و بازمیگوید:
پس از این طوفان ناگهان آب رود بسیار انبوه و سخت تند گردیده و در کنار خود گودالی پدید آورده، ما از آب بیرون آمدیم اما جایی را برای پا گذاردن پیدا نمیکردیم و همه جا لغزشگاه و باتلاق بود. در این هنگام بود که الکساندر این عبارت را گفت:
ای آتنیان! من برای آنکه شایسته ستایش شما باشم با چه گزندهایی روبهرو میشوم.
این سخنی است که اونیسکریتوس نگاشته است. باز الکساندر میگوید:
سپاهیان چون به گودال رسیدند، قایقها را رها کرده با زره و ابزارهای جنگی خود به آب زدند و آب تا سینههای آنان بالا میآمد. خود من با سواره دو میل و نیم جلوتر از پیاده