برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۲۲

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

چادر خود بیرون نیامده و خود را به روی زمین انداخته به سپاهیان پیام فرستاد که اگر شما به گذشتن از گانگ راضی نشوید من از رنجهای گذشته شما هم خرسندی نخواهم نمود.

زیرا بازگشتن ما از اینجا خود دلیل شکست خواهد بود. و لیکن سپس چون پافشاری دوستان خود را دید و نیز سپاهیان در برابر چادر او گرد آمده زاریها می‌نمودند ناگزیر شده و با آنان همداستان گردید.

ولی خودداری از این نکرد که در آنجاها یادگاری‌های دروغ‌آمیز و فریبکارانه از خود بگزارد تا در زمانهای آینده مردم او را و کارهایش را بسیار بزرگ‌تر و باشکوه‌تر بشناسند.

مثلا زره‌هایی بسیار بزرگ‌تر از آنکه سپاهیان او می‌پوشیدند و لگام و ابزارهای دیگر اسب بسیار بزرگ‌تر از آنکه داشتند ساخته در اینجا و آنجا پراکنده نمود.

نیز در آنجاها قربانگاه‌ها برای خدایان بنیاد نهاد که هنوز در زمان ما پادشاهان پرایسیان به هنگام گذشتن از رود سر در برابر آنها فرومی‌آورند بدانسان که رسم یونانیان بوده. آندرو کوتوس در آن هنگام پسر بچه‌ای بوده و آلکساندر را در آنجا دیده.

گفته‌اند بارها می‌گفته که الکساندر بسیار اندک مانده بود که خود را پادشاه همه آن سرزمینها گرداند. پادشاه آن زمان بسیار خوار و در نزد مردم مبغوض بوده و این در سایه بدی زندگانی او بوده است.

پس از این کارها الکساندر خواست اقیانوس را هم دیده باشد این بود دستور داد کشتیهایی ساختند و او در آنها نشسته تماشاکنان رود را می‌پیمود، ولی این کشتی‌رانی او پاک بیهوده و بی‌سود نشد.

زیرا در چند جا از این سو یا از آن سو به خشکی درآمده شهرهای استوار بگشاد لیکن در محاصره یک شهری از آن مالیان که مردمی از هندیان و به فزونی دلیری مشهور بودند، خود را به خطر سختی انداخت. بدین‌سان که چون شهر را تیرباران کرده جنگجویان شهری را دور راندند. خود آلکساندر نخستین کسی بود که از نردبان بالا رفت و همین‌که پای او به دیوار رسید نردبان بشکست و او در آنجا تنها ماند و از سوی دیگر شهربانان از پایین او را به تیر باران گرفتند.

در چنین هنگام سختی او خود را نباخته کاری که کرد این بود که از آن بالا جهیده خود را به میان دشمنان انداخت و این خوشبختی او بود که بر روی پاهای خود افتاده و قضا را از