برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۳۵

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

نیارخوس بازگشته بود برای او سور باشکوهی داد و پس از آن چون شست‌وشو کرده و می‌خواست به رختخواب برود به خواهش مدیوس[۱] برای شام به خانه او رفت. در آنجا روز فردا را نیز به باده‌خواری پرداخت و در همان‌جا بود که او را تب گرفت. آریستوبولوس می‌نویسد که چون در سختی تب هنگامی که بسیار تشنه بود یک جام می‌نوشید در اثر آن بی‌درنگ حال دیوانگان پیدا کرده و در روز سی‌ام ماه دایسیوس[۲] بمرد.

ولی در روزنامه‌ها تفصیل را بدین‌سان می‌نگارند:

روز هیجدهم ماه از تبی که داشت در همان اطاق شست‌وشو خوابید. روز دیگر خود را شسته از آنجا به اطاق خود رفت و به بازی نرد پرداخت، هنگام شام باز خود را شسته با حال آسوده قربانی نمود و شام خورد ولی شب را باز تب داشت. روز بیستم به عادت هر روزه قربانی نموده و خود را شست و باز در همان اطاق شست‌وشو خوابیده به داستانهایی که نیارخوس از گردش خود در دریای بزرگ و از چیزهایی که دیده بود و بازمی‌راند گوش فرا داد.

روز بیست و یکم را نیز بدانسان به سر رسانید ولی تب او رو به فزونی داشت و هنگام شب سختیها کشید. روز دیگر تب هرچه سخت‌تر بود بااین‌همه از آنجا برخاسته و رختخوابش را در کنار شستشوگاه نهادند و سرکردگان بزرگ سپاه را نزد خود خوانده با آنان در زمینه اینکه کسان شایسته را برگزینند و جاهای تهی را در لشکر پر سازند گفتگو می‌کرد.

روز بیست و چهارم حالش سخت‌تر شد، بااین‌همه از رختخواب بیرون آمده در قربانیها یاوری می‌نمود و دستور داد که سرداران در دربار منتظر باشند و سرکردگان دیگر در بیرون نگران نباشند.

روز بیست و پنجم او را به سرای شاهی در آن سوی رود بردند که اندکی خوابید ولی تب همچنان کارگر بود و چون سرداران به درون آمدند او یارای سخن گفتن نداشت. روز دیگر نیز همان حال را داشت. ماکیدونیان چون باور کردند که او مرده با شیون بدانجا شتافتند و نزدیکان او را بیم داده راه خواستند که بی‌داشتن ابزار جنگ به درون رفته از کنار خوابگاه او بگذرند. همان روز پوثون و سلویوکوس[۳] را به پرستشگاه سراپیس[۴] فرستاده دستور خواستند که الکساندر را به آنجا ببرند ولی پاسخ شنیدند که نباید او را تکان داد.


  1. Medius
  2. Daesius
  3. Seleccus
  4. Serapis