روز بیست و هشتم هنگام شام او بمرد. این تفصیل آن است که کلمه به کلمه در روزنامهها نوشته شده.
این زمان کسی چنین گمانی نداشت که او را زهر داده باشند. ولی چون پس از شش سال خبرهایی در این باره داده شد، چنانکه گفتهاند اولمپیاس کسان بسیاری را به آن تهمت بکشت و ایولااوس که آن زمان مرده بود به تهمت آنکه به الکساندر زهر خورانیده خاکسترهای او را به باد داد. ولی بسیاری بر آنند که این تهمت پاک دروغ بوده. زیرا در آن کشاکش و گفتگوی سرداران که چند روز به درازا کشید و در همهی آن مدت لاشه الکساندر به روی زمین بود هرگز نشان از زهرخوردگی در آن پدید نیامد.
روکسانا که این زمان بچهای در شکم خود داشت و به این جهت ماکیدونیان گرانمایهاش میداشتند از رشکی که بر استاتیرا داشت یک نامه دروغی به او نوشته چنان بازنمود که پادشاه هنوز زنده است و چون بدینسان او را به دست آورد هم او را و هم خواهرش را بکشت و لاشههای آنان را در چاهی انداخته با خاک بینباشت و این کار او به دستیاری پردیکاس بود که در همان روزهای مرگ الکساندر به نام آرهیداس که پادشاه او را در میان پاسبانان خود همه جا همراه برده بود زور و نیرویی داشت.
این ارهیداس را گفتهایم که پسر فیلپوس بود از زن فرومایهای به نام فیلینا[۱] و او هوش درستی نداشت. نه اینکه از نخست آن چنان بوده بلکه در زمان بچگی هوش بسیاری از خود نشان میداد، ولی چون اولمپیاس درمانهایی به او خورانید بیچاره هم تندرستی خود را از دست داد و هم هوش و فهم خود را پاک باخت.
- ↑ Philina