سکستیلیوس[۱] لیقاتی[۲] را با یک هزار و ششصد سواره و به همان اندازه از پیاده سبک ابزار و سنگین ابزار پیش فرستاد که جلو دشمن را گرفته همچنان بایستند تا هنگامی که خبر افراشته شدن چادرها برسد.
سکستیلیوس میخواست که با این دستور رفتار کند ولی متروبارزان به او رسیده دیوانهوار به هجوم پرداخت و او ناگزیر از جنگ گردید. قضا را در همان کارزار خود متر و بارزان کشته شده و سپاهیانش که گریخته میخواستند جان به در ببرند همه نابود گردیدند، تیکران این را شنیده تیکرانا گرد را که شهر بزرگی و بنیاد کرده خود او بود رها کرده خود را به کوههای تاورس کشید و همه سپاهیان خود را بدانجا خواند.
ولی لوکولوس به او فرصت نداد که سپاهی گرد آورد. مورینا[۳] را فرستاد که کسانی را که به سوی تیکران میشتابند پراکنده و نابود گرداند و کسی را راه ندهد و سکستیلیوس را فرستاد که دستههای انبوهی از عرب را که به آهنگ نزد تیکران روانه هستند پراکنده نماید.
سکستیلیوس تازیان را در چادرهای خود یافته بیشتر آنان را نابود ساخت همچنین موریتنا تیکران را دنبال میکرد تا در یک تنکه کوهستانی به او رسید. تیکران همه بارهای خود را گزارده بگریخت و ارمنیان دستهای کشته شده و دستهای دستگیر گردیدند. این فیروزیها چون رویداد لوکولوس بر سر تیکرانا گرد رفته در پیرامون آن نشست و شهر را گرد فروگرفت.
تیکران دستههایی را از یونانیان از کیلیکیا به آنجا آورده نیز دستههایی را از دیگران از مردم آدیابن[۴] و از اسوریان و کوردینیان و کاپادوکیان در آنجا نشیمن داده بود. شهرها را ویران کرده مردمش را به اینجا میآورد. شهر بسیار بزرگ و زیبایی بود که چون پادشاه دلبستگی به آرایش و شکوه آن داشت مردمان نیز چه از بازاریان و چه از درباریان به آراستن و پیراستن آن میکوشیدند.
لوکولوس چون این دانست فشار بیشتر به شهر آورد و چنین امیدوار بود که پادشاه دل از آنجا نکنده به پشتیبانی شهریان به جنگ پایین خواهد آمد. قضا را این امید او بیجا نبود.