برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۴۷

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

مثرادات پیاپی نامه نوشته و پیام فرستاده نیک‌خواهانه او را از نزدیکی به شهر منع می‌کرد و چنین راه می‌نمود که به دستیاری سوارگان به بریدن آذوقه از سپاه رومیان بکوشد.

تاکسیلیس[۱] نیز که از نزد مثرادات آمده و با سپاه خود در آن نزدیکی بود با تیکران گفتگو نموده او را از نبرد با سپاهیان روم بازمی‌داشت و چنان کاری را جز زیان نمی‌دانست تیکران تا دیری گوش به این سخنان داد. ولی ارمنیان و گوردینیان همگی در نزد او فراهم آمدند و همه سپاه ماد و آدیابن به سرکردگی پادشاهان خود به او پیوستند و دسته‌هایی از تازیان کنار دریا از آن سوی بابل به یاری شتافتند و همچنین از کنار دریای کاسپی آلبانیان[۲] و همسایگان ایشان ایبریان و دسته‌های بسیار دیگری از مردمانی که در کنار آراکس زندگانی می‌نمودند و پادشاهی برای خود نداشتند و تیکران آنان را مزدور گرفته بود نزد او رسیدند.

این پادشاهان و سرکردگان در کنکاشها و رأی‌زدنهای خود رجزخوانی کرده به خود می‌بالیدند و این بود که تاکسیلیس بر جان خود ایمن نبوده چه او به جنگ رأی نمی‌داد و آنان چنین می‌پنداشتند که چون مثرادات نرسیده به هواداری او جنگ را به تأخیر می‌اندازد و ارمنیان را ترسانیده از یک سرفرازی پرشکوهی که می‌توانند به دست آورند بازمی‌دارد.

از این جهت تیکران نمی‌خواست جنگ را تا آمدن مثرادات به تأخیر بیاندازد که او را در آن سرفرازی شریک نباشد. در راه تیکران با همراهان خود گفتگو کرده می‌گفت:

من افسوس می‌خورم که چرا تنها لوکولوس به جنگ ما آمده. ای کاش همه سرداران روم یکجا می‌آمدند.

این رجزخوانی یکسره بیجا نبود. زیرا این زمان بیست هزار کماندار و فلاخن‌انداز و سی و پنج‌هزار سواره که هفت هزار از ایشان درست ابزار بودند (بدانسان که لوکولوس در نامه خود به سنات می‌نویسد) و یک‌صد و پنجاه هزار پیاده سنگین ابزار بر سر خود داشت که دسته‌های گوناگون از کوهورت و فالانکس از آنان پدید می‌آورد گذشته از اینها دسته‌های دیگری را برای ساختن راه‌ها درست کردن پلها و آوردن آب و بریدن جنگها و دیگر دربایستهای لشکرکشی برگماشته بود که شماره آنان به سی و پنج هزار تن رسید و اینان که دنبال لشکر را


  1. Taxles
  2. Albania مقصود مردم از آران است که گروهی از آریان بوده‌اند و زبانشان شاخه‌ای از فارسی بوده. این مردم تاریخ درازی دارند و بازماندگان ایشان هم‌اکنون در بادکوبه و دیگر جاها هستند و زبانشان هنوز از میان نرفته.