رفته از تیررس جلوتر باشند. در این میان دید که سوارگان سنگین ابزار که خود سرآمد لشکر بودند به پای یک پشتهای راندهشده که بالای آن سطح همواری به مسافت نیم میل میباشد و بالا رفتن بر آن پشته سخت آسان است از این جهت سوارگان ثراکی و گالاتی خود را بدانجا دواند که پهلوی آن سوارگان ایستاده و شمشیرهای خود را با گرزهای آنان توأم گردانند.
این دسته سوارگان تنها ابزاری که برای جنگ با دشمن یا نگهداری خود داشتند گرز بود و ابزار دیگری را نداشتند و این به جهت سنگینی بیاندازه آن گرزها بود. سپس خود او با دو گوهورت به سوی کوه شتافت و چون سپاهیان حال او را دیدند که پیاده از کوه بالا میرود و از کوشش بازنمیایستد آنان هم از دنبال وی بس چابکانه از کوه بالا رفتند و چون بر تپه کوه رسیدند لوکولوس با صدای بلند داد زد:
ای برادران سپاهی! ما فیروزمندیم!
این گفته بر سوارگان درست ابزار حمله برد و بر سپاهیان دستور داد که بر رانها و ساقهای ایشان زخم بزنند چرا که از همه تنها این دو جا باز و در خور زخم زدن بود. ولی این دستور بیجا بود.
زیرا آن سوارگان نایستادند تا رومیان به آنان برسند بلکه روی به گریز آورده با اسبهای سنگین خود بر روی تیپهای پیاده افتادند و آنان را از سامان انداختند. بدینسان سپاه به آن بزرگی شکست یافت بیآنکه چندان کشته شده یا زخمی گردانیده شود.
ولی در میان گریز کشتار بزرگی رویداد. زیرا آنان که در پی گریز بودند از انبوهی و سنگینی سپاه خود راه گریز را بسته داشتند. هنوز در آغاز شکست تیکران همراه چند تن آماده گریز کردید. ولی چون دید که پسرش در خطر است تاج را از سر خود برداشته با دیده اشکبار به او داده گفت:
اگر میتوانی خودت را از راه دیگری برهان.
لیکن آن جوان جرأت این را نداشت که تاج را بر سر بگزارد. آن را به یکی از نوکران امین خود سپرد که نگهدارد. قضا را این مرد دستگیر شده نزد لوکولوس آوردند که بدینسان تاج تیکران هم به دست رومیان افتاد.
گفتهاند در این جنگ بیش از صد تن پیاده نابود شدند و از سواره جز دسته اندکی رهایی نیافت. اما از رومیان صد تن زخمی گردیده پنج تن کشته شد.