انتیوخوس[۱] فیلسوف در بخشی از کتاب خود که گفتگو از خدایان دارد از این جنگ نام برده میگوید:
خورشید مانندۀ چنین جنگی را هرگز ندیده بود.
فیلسوف دیگر استرابو[۲] در یادداشتهای تاریخی خود میگوید:
رومیان روی خود را سرخ کرده بر خودشان ریشخند کردند که شمشیر بروی چنان بندگان بیچارهای کشیدند.
لیویوس[۳] میگوید:
رومیان هرگز با دشمنی به آن اندازه تفاوت جنگ نکرده بودند. زیرا شماره سپاه فیروزمند به اندازه یک بیستم سپاه شکست یافته هم نبود.
سرداران خردمند و آزموده روم همیشه از لوکولوس ستایش نموده میگفتند: او دو پادشاه بزرگ و نیرومند را از دو راه ضد یکدیگر برانداخت. مثرادات را به وسیله دیر کردن و شکیبایی نمودن از پا انداخته و تیکران را از راه شتاب و چابکی بیپا نمود و او یکی از سرداران کمیابی است که دیر کردن را به کار میبرند در جایی که باید کوشش بسیار نمود و شتاب را به کار میبرند در جایی که اطمینان به نتیجه دارند.
از همین جهت بود که مثرادات درآمدن به نزد تیکران شتاب نمیکرد، زیرا میپنداشت لوکولوس چنان که در جنگهای پیشین کرده در اینجا هم احتیاط به کار برده به جنگ دیر آغاز خواهد کرد و به همین امیدواری راه را با سستی میپیمود و چون نخستین بار به دستههایی از ارمنیان برخورد که سراسیمه و بیمناک راه میپیمودند اندکی به شک افتاد. ولی چون سپس دستههای دیگر را دید که بسیاری از ایشان لخت یا زخمی بودند دانست که جنگ روی داده و ارمنیان شکست یافتهاند.
این بود که به سراغ تیکران افتاده جستجوی او کرد و چون به او رسید تیکران این بار بسیار فروتن و سرافکنده بود. ولی مثرادات چیزی به روی او نیاورده نخواست دل او را بیازارد بلکه به مهربانی پیش آمده به احترام وی از اسب پیاده شد و از جهت آن شکست که زیانش بر هر دوی ایشان بود دلداری داد و پاسبانان خاص خود را به او داد.