از اینجا آبها سخت سرد گردید که اسبها خوردن آن نمیتوانستند و نیز در گذشتن از آب یخها شکسته و پیهای اسبها میبریدند. سرزمینی که سراسر گردنههای تنگ و جنگلهای انبوه بود رومیان را همیشه خیسیده میداشت. روزها چون راه میرفتند زیر برف بودند و شبها چون میخوابیدند روی یخ و آب بودند.
اینان پس از آن جنگ شکایت از حال خود آغاز کردند که نخست فرستاده نزد لوکولوس میفرستادند و سپس شبها در چادرهای خود گرد آمده غوغا بلند مینمودند، این خود نشان سرکشی آنان بود. ولی لوکولوس از روی مهر رفتار کرده میخواست آنان را نگاه بدارد تا هنگامی که کارتاج ارمنستان را بگشاید و آن شهر را که یادگار بزرگترین دشمن یونان (مقصودش هانیبال است) براندازد.
ولی چون از عهده برنیامد ناگزیر آنان را برداشته بازپس گشت که از تااورس گذشته از راه دیگری به سرزمین پربار و خورشید تاب موگدونیا[۱] رسید به شهر بزرگ و پرمردم نیسبیل[۲] (نصیبین).
این نام را بر آن شهر آسیاییان دادهاند. ولی یونانیان آن را انطاکیه موگدونیا میخوانند.
در این شهر گوراس[۳] برادر تیکران عنوان فرمانروایی داشت، ولی اعتماد بیشتر به مهندسی و مهارت کالیماخوس[۴] بود آن کسی که در داستان آمیسوس[۵] آن همه گزند به رومیان رسانید.
لوکولوس سپاه خود را گرد شهر آورده کار را سخت گرفت و به اندک زمانی با هجوم شهر را بگشاد گوراس که خود را به دست رومیان سپرده بود لوکولوس با او مهربانی نمود. ولی بر گالیماخوس سخت گرفته با آنکه وی وعده میداد که جایگاه گنجینهها را نشان خواهد داد لوکولوس بر وی نبخشیده به کیفر آنکه شهر امیسوس را آتش زده فرمان داد او را در زنجیر نگهداشتند و بدینسان خلاف رسم خود را که همیشه از یونانیان هواداری مینمود نشان داد.
میتوان گفت تا اینجا بخت پشتیبان لوکولوس بود و همراه او جنگ میکرد. ولی از این پس بدانسان که باد ناگهان از وزیدن میافتد بخت هم از او روگردان گردید و او همه کارها را در سایه زورآزمایی پیش میبرد. اگرچه همیشه شکیبایی و خردمندی از خود نشان میداد با