ولی چون خبر آن را برایش نوشتند در پیش دوستان خود که به مبارکباد به نزدش آمده بودند ناخرسندی مینمود و دست بر زانو زده میگفت: تا کی رنج بر روی رنج؟! مگر من باید خدمت سربازی خود را به پایان نرسانم و از این بزرگی رشکانگیز رها نشوم و به کشور خود بازنگردم که پهلوی زن و خاندان خود آسوده زیست نمایم؟! ای کاش من یک مرد گمنامی بودم! ولی دیگران همه اینها را جز نمایش بیجا نمیدانستند و دوستان نزدیک او پی برده بودند که وی در سایه دشمنی و همچشمی که با لوکولوس دارد بیش از همه خواهان شکوه و بزرگی است و بیش از همه از آن پیشامد شادمان گردیده.
چنانکه سپس کارهای او این معنی را نشان داد و پرده از راز درونش برداشت. زیرا نخستین کار او این بود که به هر کجا خبر فرستاده به سپاهیان فرمان داد که نزد او بشتابند. هم چنین همه پادشاهان و فرمانروایان را که زیردست او شده بودند پیش خود خواند.
کوتاه سخن آنکه او چون به زمین فرمانروایی خود رسید همه چیز و همۀ کار لوکولوس را تغییر داده از کیفر کسانی کاست و کسانی را از پاداشی که منتظر بودند بیبهره گردانید و این کار را برای آن میکرد تا هواداران لوکولوس بدانند زمان فرمانروایی او سپری شده.
لوکولوس را پیرامونیانش بر آن میانگیختند که از پومپیوس دیداری کند و چنین پنداشته میشد که از این دیدار تیرگیها از میان برداشته خواهد شد. این بود که دو تن در گالانیا همدیگر را دیدار نمودند و چون هر دوی ایشان سرداران شهرگشا و بزرگی بودند سرکردگان هر دوی ایشان ریسمانهای آراسته با شاخهای غار پیشاپیش آنان میکشیدند.
لوکولوس از سرزمینی میآمد که پر از درختان سبز و همه جا سایه بود ولی پومپیوس از زمینهایی میگذشت که سرد و خشک بود. از این جهت شاخههای کسان پومپیوس خشکیده و پژمرده گردیده بود. و لکتوران[۱] لوکولوس این دریافته مقداری از شاخههای خود را به آنان دادند و ریسمانهای آنان را با غار نو آراسته گردانیدند.
ولی این کار ایشان به فال بد گرفته شد و کسانی چنین گفتند که پومپیوس سرفرازیهای لوکولوس را از دست او خواهد گرفت.
لوکولوس در رتبه کونسولگری و همچنین در سال بر پومپیوس پیشی و پیشی داشت ولی فیروزیها و شهرگشاییها که به تازگی بهره پومپیوس شده بود او را بزرگتر از لوکولوس میساخت.
- ↑ Lictor لکتوران کسانی بودند که تیر به دوش گرفته در پیشاپیش قاضیان و فرمانروایان راه میپیمودند.