برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۷۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

سختی بود او را قانع گردانیدند که جامه ارغوانی بر تن کرد و بر اسب نشسته در شهر به گردش پرداخت و چون به مردم می‌رسید داد می‌زد:

اینها هر یکی از آن منست.

و چون کسانی از این کار او می‌خندیدند می‌گفت:

چرا می‌خندید؟! مگر این کار من شگفت است؟! شگفت آن است که با این حالی که دارم و از شادی خود را باخته‌ام به هر که می‌رسم او را سنگ باران نمی‌کنم.

این بود داستان پدر و آغاز کار استراتونیکی و او دزی را که در دست داشت به پومپیوس سپرده پیشکشیهای گرانبهای فراوان به او فرستاد. ولی پومپیوس تنها چیزهایی را که برای آرایش پرستشگاه‌های خدایان شایسته بود یا می‌توانست بر شکوه فیروزمندی‌های او بیفزاید پذیرفته، بازمانده را به خود استراتونیکی بازداد که برای خویشتن نگاه دارد.

نیز همین رفتار را کرد با پیشکشهایی که پادشاه ایبشریا (گرجستان) فرستاده بود. چه او تختخواب و میز و تخت شاهی که از زر بود فرستاد و خواهش کرده پومپیوس آنها را برای خویشتن بپذیرد و پومپیوس همه آنها را به گنجور جمهوری سپرد تا به نام دارایی مردم روم نگهدارد.

در دژ دیگری که کائنوم[۱] خوانده می‌شد پومپیوس یک رشته نوشته‌های نهانی از آن مثرادات به دست آورده و خرسندانه آنها را بخواند و بدین‌سان بسیاری از رازهای پادشاه از پرده بیرون افتاد.

زیرا از آنجا یادداشتهایی به دست آمد درباره اینکه او گذشته از کسان بسیار دیگری پسر خود اریاراثیس[۲] را با زهر کشته همچنین آلکایوس ساردی را نابود ساخته و این کار را برای آن کرده که در یک گروبندی اسب‌دوانی نخستین برد بهره آنان شده و این بی‌بهره گردیده.

نیز نگارشهایی که در زمینه گزارش خوابهای خود پادشاه یا خوابهای زنان او در میانه‌روی داده بود به دست افتاد. هم در آنجا نامه‌هایی بی‌شرمانه که مثرادات به برگزیده خود مونیمه[۳]نوشته یا از او دریافته بود پیدا گردید. ثئوفانیس[۴] می‌گوید: نامه‌ای هم از آن روتیلیوس[۵] به


  1. Caenum
  2. Ariarathes
  3. Monime
  4. Theophanes
  5. Rutilus