دست آمد که به مثرادات نوشته و بسیار کوشیده بود که او را به کشتار رومیان آسیا برانگیزد.
ولی بسیار چنین دریافتهاند که این سخن جز تهمت نمیباشد که ثئوفانیس از پیش خود ساخته و این یا از آن جهت است که او را همپایه روتیلیوس نیافته و او را دشمن میداشته و یا از این جهت که میخواسته پومپیوس را از خود خرسند گرداند.
زیرا روتیلیوس در تاریخ خود نام پدر پومپیوس را برده و او را بدترین مرد زنده به شمار آورده.
از آنجا پومپیوس به شهر آمپیوس آمد و در اینجا در سایه هوسناکی به کارهایی برخاست و به نتیجهای رسید که باید نام آن را جهانگیری خواند. زیرا خود او بارها از لوکولوس نام برده و چنین بدگویی کرده بود که هنوز دشمن را از میان برنداشته فرمانها بیرون میدهد و بخششهایی به این و آن میکند. جهانگیران این کار را زمانی میکنند که دشمن را از میان برداشته از رهگذر او به یکبار آسوده شده باشند.
با چنین بدگوییهایی اکنون خود او زنده بودن مثرادات را و اینکه وی در خاک بوسفوروس با سپاه آراستهتر و نیرومندتری آماده ایستاده است فراموش ساخته تو گویی همۀ کارها به انجام رسیده که کورهها را به سامان میآورد و پاداش به این و آن میبخشید.
در این هنگام انبوهی از سرکردگان و فرمانروایان بر سر او گرد آمده نیز پادشاهانی از وحشیان (آسیاییان) که شماره آنان کمتر از دوازده تن نبود پیش او بودند.
از این جهت بود که او چون میخواست نامه برای پادشاه اشکانی بنویسد به پاس احترام این پادشاهان به رسم دیگران در عنوان نامه او را «شاهانشاه» نخواند.
هوس دیگرش این بود که میخواست به سوریا دست یافته از درون عربستان پیشرفت نموده تا کنار دریای سرخ برسد و بدینسان خاک خود را از هر سوی به اقیانوس بزرگ برساند که گرداگرد زمینهای آباد را فراگرفته. زیرا او در آفریقا نخستین رومی بود که دامنه شهرگیریهای خود را به اقیانوس رسانید. همچنین در اسپانیا دریای آتلانتیک[۱] را سرحد خاک خویش ساخت.
سپس در این لشکرکشی آخری خود از دنبال آلبانیان بسیار کم مانده بود که تا کنار دریای هورکانیا برسد. پس با این آرزو لشکر خود را به حرکت آورد و بدان سو بود که لشکرهای او
- ↑ Atlantic