گرداگرد دریای سرخ را بگیرند. از آن سوی درباره مثرادات میدید که دنبال کردن او با سپاه کار بیمناکی میباشد چه او در گریختن زیانکارتر است تا در جنگ روبهرو. این بود که میخواست دشمن سختتر دیگری را بر او برگمارد و آن گرسنگی میباشد. به این قصد بود که کشتیهایی را برای دیدهبانی برگماشت که بازرگانی را که به سوی بوسفوروس میروند بپایند و به هرکس که آذوقه بدانجا نقل نماید مرگ او را کیفر قرار داد.
پس از این کارها سپاه را برداشته روانه گردید و قضا را در راه به مردگانی برخورد که همچنان روی خاک مانده بودند و اینان از آن سپاهیانی بودند که در جنگ بدبختانۀ ترییاریوس با مثرادات کشته شده بودند و اینکه لوکولوس آنان را به خاک نسپرده بود، جهت دیگری بر بیزاری سپاهیان از او گردید.
سپاهیان پومپیوس در زیردست افرانیوس به تازیانی که در پیرامون کوه امانوس[۱] بودند پرداختند و خود او به سوریا در آمده چون دید که پادشاه قانونی یا طبیعی در سراسر آنجا نیست از این جهت آنجا را ولایتی از روم گردانید. نیز به یوداییا[۲] دست یافته آریستوبولوس پادشاه آنجا را دستگیر ساخت.
پاره شهرها را از نو بنیاد گذاشت و به پارهای از آنها آزادی بخشیده به حکمرانان خودکامه که داشتند کیفر داد. بیشتر وقت خود را در راه داوری و دادگستری به سر میبرد و گفتگوهایی را که میانه پادشاهان و کشورها برمیخاست فیصله میداد و در هر کجا که خود نمیتوانست حاضر باشد کمیسیونی از کسان خود را میفرستاد.
از جمله چون در میان ارمنیان و پارتیان کشاکش بر سر یک رشته زمینهایی برخاست و هر دوسوی داوری را به او سپردند سه تن را برگزیده اختیار را به اینان سپرد که گفتگوها را از دوسوی شنیده در میانه داوری کنید.
زیرا چنانکه آوازه زور و نیروی او به همه جا رسیده بود شهرت دادگری و پاکدلیش کمتر از آن نبود و خود این نیکی و پاکدلی او بود که پرده بر روی بدکرداری دوستان و پیرامونیان او میکشید. زیرا اگرچه این جربزه را نداشت که جلوگیری از بدکرداری دیگران کرده کیفر به آنان بدهد ولی رفتار خود او جبران آن بدکرداریها را میکرد.