برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

گمنام بود اپیسکلیس[۱] را از مردم هرمیونی[۲] که مهارت بی‌اندازه در ساز زدن داشت و آتنیان همیشه خواهان او بوده در پی‌اش می‌گشتند به خانه خود دعوت کرد که در آنجا ساز بزند و مردم بدین‌سان روی به خانه او بیاورند و طلب دوستی با وی کنند. زمانی که برای بازیهای المپیاد[۳] می‌آمد هیچ‌گونه آرایش و شکوه دریغ نمی‌گفت و در آن چادر آراسته و زیبای خود میهمانیها می‌داد و مقصود او این بود که از این راه بر کیمون[۴] برتری جوید. لیکن این کار او نزد آتنیان پسندیده نیفتاد و چنین می‌گفتند که این شکوه و آرایش شایسته جوانی است که از خاندان برگزیده مشهوری باشد.

از یک جوان گمنام که نه لقبی دارد و نه کار برجسته‌ای از او سرزده چنین خودنماییها جز بی‌آزرمی شمرده نخواهد شد.

به‌هرحال توده انبوه او را دوست می‌داشتند و او هر یکی از مردم شهرها را با نام خود خوانده همیشه سلام می‌داد. نیز اگر گفتگویی میان دو کس برمی‌خاست او دادگسترانه داوری می‌نمود.

سیمونیدیس[۵] شاعر کیوس در آن هنگام که ثمیستوکلیس سردار سپاه بود خواهشی ازو کرد. ثمیستوکلیس پاسخ داده گفت:

ای سیمونیدیس چنانکه شما اگر شعری را از قاعده بیرون کنید شاعر بدی شمرده می‌شوید من نیز اگر از بهر شما از قانون چشم بپوشم فرمانروای بدی شمرده خواهم شد.

باری او رفته رفته بزرگ‌تر می‌گردید و احترام مردم درباره او بیشتر می‌شد تا سرانجام روزی آمد که به دستیاری هواداران خود توانست از روی آیین اوستراگیزم[۶] دشمن خود آریستیدیس را از شهر بیرون کند، در این زمان پادشاه ایران به آهنگ جنگ با یونان بیرون آمده بود و از این جهت آتنیان به شور پرداخته می‌خواستند کسی را برای سرداری سپاه بر گزینند و بسیاری خودشان را کنار می‌کشیدند. زیرا از بزرگی و خطرناکی پیش آمد بیمناک بودند.


  1. Eipiscles
  2. Hermione
  3. بازیهایی بود که یونانیان به نام ورزش هر چهار سال یک‌بار برپا می‌کردند و شکوه بزرگی در میان ایشان داشت. چنانکه گاهی آن را آغاز تاریخ گرفته سالها را با آن می‌شمرده‌اند. درباره این بازیها در تاریخها شرح درازی نوشته شده.
  4. پسر ملتیادیس است که سپس یکی از سرداران بزرگ یونان گردید و داستان او خواهد آمد.
  5. Simonides از مردم Ceos
  6. Ostracism شرح آن در کتاب خواهد آمد