بکوبند و سپس سر پومپیوس را خواهند کوفت و این سخن زبان به زبان گردیده به گوش او رسید.
کسانی میگفتند خود از ترس این گفتگوست که پومپیوس که در مدت این جنگ هیچگاه کاتو را به کاری برنمیگماشت این هنگام او را بر سر بنه گزارده خویشتن از دنبال قیصر به حرکت آمد و این از ترس آن بود که چون قیصر از میان برداشته شد کاتو نباشد که او را برای کنارهجویی مجبور گرداند.
در آن میان که او سخت نگران حرکتهای دشمن بود از یکسوی هم بایستی این آوازها را بشنود و ناگزیر باشد که زور و توانایی خود را نه تنها برای زبون کردن قیصر بلکه برای زبون کردن کشور خود و سناتوس به کار برد.
دومیتیوس آینوباربوس[۱] چون همیشه او را آگاممنون[۲] میخواند و شاه شاهان خطاب میکرد خود بدینسان رشک دیگران را به حرکت میآورد.
همچنین فاونیوس با چاپلوسیهای بیجای خود او را آزرده میداشت که ناگزیر شده آشکار بر او نکوهش کرد و چنین گفت:
دوستان گرامی! امسال را امیدوار نباشید که در توسکولوم[۳] انجیر بچینید.
ولی لوکیوس آفرانیوس که به او تهمتی زده بودند درباره اینکه در اسپانیا به خیانت سپاهیانی را به نابودی انداخته است او چون میدید که پومپیوس از روی قصد خودداری از جنگ مینماید میگفت من شگفتی از این دارم که کسانی که بدانسان برای تهمت زدن شتاب دارند چرا اکنون به جنگ آن کسی برنمیخیزید که کشور آنان را خریدوفروش میکند؟...
اینگونه سخنها و مانندهای آن درباره پومپیوس گفته میشد و او کسی نبود که نکوهش از کسی بپذیرد یا در برابر امیدواریهای دوستان خود ایستادگی نماید. نتیجه آن میشد که عزم خردمندانه خود را رها کرده از عزمهای دیگران پیروی نماید.
سستی که در یک ناخدای کشتی ناپسند است باید دید در یک فرمانده بزرگ لشکر تا چه