برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۴۱۲

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

شعله به سوی لشکرگاه پومپیوس کشیده شد. درباره این روشنایی است که خود قیصر می‌گوید من چون راه می‌رفتم به روشنی آن گرداگرد خود را می‌دیدم.

این هنگام قیصر عزم آن داشت که چون بامداد بدمد چادرها را کنده سپاه را به سوی اسکوتوسا[۱] حرکت دهد و سپاهیان چادرها را بر می‌چیدند که بر چهارپایان بار کرده با نوکران خود از پیش بفرستند که ناگهان دیده‌بانان رسیده خبر آوردند در لشکرگاه دشمن دیدیم ابزارهای جنگ را از یک‌سوی به سوی دیگر می‌برند و هم شنیدیم آوازها و هیاهوها را که برخاسته است و سپاهیان برای جنگ آماده می‌شوند.

اندکی دیرتر دیده‌بانان دیگر رسیده خبرهای روشن‌تری آوردند. بدین‌سان که صف نخستین دشمن آماده ایستاده و حال جنگ را دارند. قیصر چون این خبر را شنید به سپاهیان خود گفت:

آن روزی که در انتظارش بودیم اینک رسید. از این پس می‌توانیم به جای نبرد با گرسنگی با آدمیان جنگ کنیم.

این گفته فرمان داد که رنگهای سرخ در برابر چادر او پدید بیاورند که خود علامت جنگ است و همین‌که سپاهیان چشمشان بدان رنگها افتاد همگی از چادرها دست برداشتند و با خروش و شادی به سوی ابزارهای جنگی دویده خود را بیاراستند.

نیز سرکردگان به صف‌آرایی پرداختند و هر سپاهی جای خود را گرفته به اندک زمانی آراسته و آماده به ایستادند بی‌آنکه هیاهویی پدید بیاورند یا نابسامانی نشان دهند.

اما پومپیوس دست راست سپاه را خود داشت که در برابر انتونیوس بایستد و پدرزن خود اسکیپیو را در دل (قلب) گذاشت که در برابر کالونیوس[۲] باشد.

دست چپ را به دومیتیوس سپرد و یک دسته سوارگان را برای پشتیبانی او برگماشت.

همه سوارگان در اینجا گرد آمده و چنین امید داشتند که قیصر را شکسته و لگیون دهم او را خرد کنند. چه این لگیون شهرت بسیاری داشت و چنین می‌گفتند استوارترین دسته لشکر می‌باشند و خود قیصر همیشه همراه اینان جنگ می‌کرد.

قیصر چون دید که دست چپ دشمن بدانسان آراسته گردیده و سوارگان در پشت سر آنان ایستاده‌اند از این آمادگی و استواری بیم کرد و کس فرستاده شش کوهورت از سپاهی که در


  1. Scotussa
  2. Lucius Calvinius