که پس از رها کردن پرستشگاههای خدایان و گورهای پدرانشان به دست دشمن بهرۀ آنان شاید میشد فیروزی آبرومندی نمیشماردند.
ثمیستوکلیس دچار سختی شده میدید که نمیتواند با وسیلههای عادی خود مردم را قانع گرداند و این بود که دست به دامن جادو نیز زده و هر وسیله ناعادی را در این راه به کار میبرد.
در این میان مار پرستشگاه منیروا[۱] که در درون آنجا نگاهداشته میشد ناگهان ناپدید گردید.
کاهن چنین خبر داد که خوردنیهایی که برای او گذارده بود همچنان دست نزده بازمانده.
نیز به دستور ثمیستوکلیس شهرت داد که آن خدای مادینه از شهر گریخته و پناه به دریا برده.
نیز به دستیاری کاهن از جانب خدا فرمان رسید که مردم دل به دیوارهای چوبی بربندند و در گزارش این وحی چنین گفته میشد که دیوارهای چوبی جز کشتیها نمیتواند بود.
در این وحی جزیره سالامین را بدبخت یا پست نستوده بلکه «جزیره خدایی» نام داده بودند و اینکه آن جزیره روزی جایگاه فیروزبختی همه یونانیان خواهد بود.
کوتاه سخن: از این تلاشهای ثمیستوکلیس این نتیجه به دست آمد که قانونی گذارده شد درباره اینکه شهر را به نگاهداری منیروا «بانوی آتن» بسپارند و هر کسی که سال او در خور جنگ کردن است ابزار جنگ بردارد و هر کسی زنان و فرزندان و پدران و مادران خود را به ترویزین[۲] بفرستد و چون این کار آخری کرده شد مردم ترویزین آنان را به گرمی پذیرفتند و قانونی بدینسان گزاردند که خرج آنان را از گنجینه توده بپردازند و روزانه به هر کسی دو ابولوس[۳] داده به بچگان اجازه دهند که برای میوه چیدن به هر کجا که میخواهند بروند نیز آموزگارانی با مزد برای درس آموختن بچگان قرار دادند و این رأی بود که نکاگوراس[۴]پیشنهاد کرده بود.
این هنگام در آتن گنجینه از آن توده نبود. ولی بدانسان که ارسطو نقل میکند انجمن که در