سرهنگ بازمانده بود. بههرحال با سختی خود را به راه رسانیده و با آنکه از اوکتاویوس تنها به اندازه یک میل و نیم دور بود به نزد او نرفته خود را به پشته دیگری رسانید که پناهگاه خوبی نبود و جلو سوارگان دشمن را نمیگرفت.
اوکتاویوس از دور چگونگی را میدید و چون سردار خود را در خطر یافت با آنکه خود او را دنبال میکردند از یاری بازنایستاده نزد او شتافت هم از پشت سر سپاهی سستی و بیعاری را بر خود نپسندیده از پناهگاه خویش فرودآمدند و با اشکانیان به زدوخورد برخاسته و آنان را از آن پشته پایین راندند و پیرامون کراسوس را گرفته و با سپرهای خود دیواری گرد او کشیدند و با آواز بلند همیگفتند.
تا یکی از رومیان زنده است هرگز تیری به تن سردارمان نخواهد رسید.
در اینجا سورنا دید اشکانیان چندان میلی به جنگ ندارند و از آن سو رومیان اگر جنگ را تا شب دوام دهند شب خواهند توانست خود را به کوهستان کشیده از دست او بیرون بروند.
این بود دست به دامن حیله زده چند تن از گرفتاران را که در لشکرگاه اشکانی بودند آزاد ساخت و اینان از دو تن از اشکانیان که با هم گفتگو داشتند شنیده بودند که پادشاه اشکانی مایل نیست بیش از این با رومیان دشمنی نماید بلکه مایل است که کراسوس را میانجی ساخته پیمان آشتی ببندد.
پیداست که این گفتگو هم تدبیری بوده است. باری اشکانیان دست از جنگ نگاه داشتند و خود سورنا با سرکردگان سوار شده با روی مهرآمیز به پشته نزدیک شدند. سورنا کمان خود را باز کرده دست بلند نموده کراسوس را بخواند که نزد او بیاید و با هم گفتگویی بنمایند و چنین گفت که زدوخورد که روی داده با اجازه پادشاه نبوده و تنها برای آزمایش دلیری و مهارت سپاهیان به چنان کاری برخاسته شده. کنون هم باید به مهر و آشتی کوشیده پیمانی در میانه بسته شود تا رومیان آسوده و آزاد به شهرهای خود بازگردند.
این گفتهها را دیگران به شادی پذیرفتند و همگی اصرار داشتند که هر چه زودتر به گفتگوی آشتی آغاز شود. ولی خود کراسوس چون آزمودهتر از دیگران بود و جهتی برای چنان مهر و پاکدلی در میان نمیدید گوش به آنها نداده به اندیشه فرورفت.
لیکن سپاهیان به فریاد برخاسته ایراد گرفتند که برای چه آنان را به جنگ برانگیخته به دم شمشیرها و نیزههای دشمن میدهد و خویشتن جسارت آن ندارد با مرد تهیدست و بیابزاری روبرو شود؟