برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۴۷۲

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

مؤلفان نوشته‌اند قیصر از این جهت اجازه داد که چون آنتونیوس او را نپذیرد از این راه بهانه جنگ به دست قیصر بیفتد. اوکتاویا تازه به آتن رسیده بود که نامه‌هایی از آنتونیوس به او رسیده بود که از قصد خود به لشکرکشی دیگری خبر داده و خواستار شده بود که اوکتاویا در آتن منتظر بنشیند. اوکتاویا اگرچه از علت راستین این کار ناآگاه نبود و سخت بر او ناگوار می‌آمد، ولی به شکیبایی گرائیده و دوباره کسی را فرستاده پرسید که آیا ارمغانهایی را که با خود آورده است به کجا بفرستد. زیرا رخت برای سپاهیان و گردونه‌های بارکش و گاو و گوسفند و پول و هدیه‌ها برای دوستان و سرکردگان انتونیوس با خود داشت. نیز دو هزار تن سپاهی برگزیده با برگ و ساز زیبا همراه آورده بود که پاسبانان خاص آنتونیوس باشند.

این پیام را از او نیگر[۱] نامی که از دوستان نزدیک آنتونیوس بود آورد و ستایشهای بسیار از اوکتاویا می‌کرد.

کلئوپترا دریافت که رقیب او می‌رسد و سخت بیمناک بود از اینکه اگر اوکتاویا به آنجا درآید و با آنتونیوس زندگانی کند و بر پاکیزه‌خویی و نیک‌نامی خود و بر خواهری قیصر که مایه احترام اوست مهرها و نوازشهای روزانه را هم بیفزاید آنتونیوس را تنها از آن خود خواهد ساخت و ایستادگی این در برابر او کاری بس دشوار خواهد بود.

این بود به نیرنگ پرداخته چنین وامی‌نمود که مهر آنتونیوس دل او را فرا گرفته و عشق او بی‌تابش ساخته از پایش می‌اندازد. از راه کم‌خواری تن خود را کاهیده چنین وانمود که از غم لاغر گردیده. هر زمان که آنتونیوس به اطاق درمی‌آمد با روی خندان و باز چشم به چهره او می‌دوخت و چون او بیرون می‌رفت چشمها را خیره و خود را سست و افسرده می‌نمود.

به حیله اشک از دیده ریخته بااین‌حال خود را به آنتونیوس نشان می‌داد. ولی همین‌که او چشمش می‌افتاد با شتاب اشکها را پاک می‌کرد و چنین وامی‌نمود که نمی‌خواهد آنتونیوس از گریه او آگاه شود. آنتونیوس سرگرم بسیج سفر به ماد بود. کارکنان کلئوپترا بی‌کار نایستاده می‌کوشیدند که بی‌او، وی از آن سفر بازدارند و بر او نکوهش می‌کردند که سنگدلانه یک زنی را که او بی‌زندگی نمی‌تواند از خود دور می‌سازد. گاهی به گفتگو درآمده چنین می‌گفتند. راست است که اوکتاویا زن شماست و از جهت برادرش قیصر شایسته چنان پایگاه و


  1. Niger