برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۴۷۹

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

تخت از آن نزدیکی بگذشته انتونیوس داوری را ناانجام گزارده و از دیوان برخاسته تا همراه کلئوپترا رفته او را به کوشک خود برساند.

ولی چنین می‌پنداشتند که کالوبسیوس بیشتر آن داستانها را از پیش خود می‌سازد.

به‌هرحال دوستان انتونیوس به تکاپو افتاده در سراسر شهر می‌دویدند و برای استواری کار او می‌کوشیدند. نیز یکی را از میان خود به نام گیمنیوس[۱] برگزیده نزد او فرستادند و از وی خواهش کردند که هوشیار بوده کار را به آنجا نرساند که سناتوس رأی به زیان او داده و او را دشمن کشور روم اعلان نماید. ولی گیمنیوس چون به یونان رسید در آنجا او را یک‌تن جاسوس اوکتاویا شماردند و این بود که درباره خوابهای شبانه او را آماج همه ریشخندها و سرزنشها می‌نمودند و همیشه در جایگاه پستش می‌نشاندند. لیکن گیمنیوس بردباری کرده منتظر فرصتی بود که با خود آنتونیوس در تنهایی گفتگویی کند. تا شبی در باده‌خواری از او پرسیدند:

آخر تو برای چه آمده‌ای؟

او پاسخ داد:

من سخنان خود را برای هنگام هوشیاری نگاه می‌دارم. ولی یک جمله چه مست و چه هوشیار می‌گویم و آن اینکه اگر کلئوپترا به مصر بازگردد همۀ کارها درست خواهد بود.

از این سخن آنتونیوس بر او خشمناک گردید و کلئوپترا چنین گفت:

گیمنیوس! برای تو بهتر است که بیش از آنکه به زیر شکنجه کشیده بشوی راز خود را بیرون بریزی!

چند روز پس از این پیشامد کمینیوس فرصت به دست آورده جان خود را برداشته به روم گریخت.

بسیاری از هواداران آنتونیوس چون از دست چاپلوسیهایی که به کلئوپترا می‌شد سخت در آزار بودند و از آن چاپلوسان اهانتها می‌دیدند از او برگشته کنار رفتند که یکی از آنان مارکوس سیلانوس[۲] و دیگری دیلیوس[۳] تاریخ‌نگار بود.

دیلیوس می‌نگارد که وی بر جان خود بیمناک بوده زیرا گلاوکوس[۴] طبیب خبر داده بود که


  1. Geminius
  2. Marcus Silanus
  3. Dellius
  4. Glaucus