پرستار فرزندان او بود. ثمیستوکلیس او را نهانی نزد خشایار شاه فرستاده پیام داد که من که فرمانده کشتیهای یونانیان میباشم اینک به هواداری پادشاه گرویدهام و میخواهم بیش از همه این خبرها را برسانم که یونانیان آماده پراکنده شدن و گریختن گردیدهاند و میخواهند خود را از گرفتاری رها گردانند.
من سود پادشاه را در این میدانم که از این عزم یونانیان جلوگیری کرده در همین هنگام بههمخوردگی کارها که دور از سپاه خشکی خود نیز میباشند به حمله پرداخته کشتیهای اینان را درهم شکند.
خشایار شاه از این پیام سخت خورسند گردیده چنین پنداشت که پیامدهنده جز نیکی او را نخواسته و این بود بیدرنگ فرمان داد که سرکردگان دریایی او به کار پرداخته و دویست کشتی زرهپوش را به کار انداخته همگی جزیرهها را گرد فروگیرند و تنگهها و گذرگاه را در بسته نگزارند یکتن از یونانیان بیرون برود تا ایرانیان نیازمند شده از دنبال آنان بدوند. و چون این کار کرده شد آریستیدیس پسر لوسیماخوس نخستین کسی بود که آن را دریافت و به چادر ثمیستوکلیس شتافت تا او را آگاه گرداند.
با آنکه گفتهایم که ثمیستوکلیس او را از شهر بیرون رانده بود و او هنوز دل پر از کینه داشت.
ثمیستوکلیس چون خردمندی و استواری او را میدانست و این هنگام از آمدن او دلشاد گردیده بود همگی داستان سکینوس را برای او بازگفت و دوباره خواهش کرد که چون یونانیان سخن از شما میشنوند شما به این بکوشید که آنان را بایستادن و جنگ کردن وادارید.
آریستیدیس آفرین برو خوانده بیدرنگ نزد دیگر سرکردگان و کشتیبانان شتافت و آنان را به جنگ دلیر گردانید. ولی اینان آن جنبشی را که بایستی نمایند ننمودند و سخن او را باور نکردند تا زمانی که یک کشتی که فرمانده آن پانایتیوس[۱] نامی بود و خود از سمت ایرانیان کنارهگیری نموده به این سمت شتافته بود به آنجا رسید و چنین خبر آورد که ایرانیان سر به سر گذرگاهها و تنگهها را بستهاند.
از این خبر غیرت سرکردگان به جوش آمده هم نومیدی آنان را فرا گرفت و این بود که به کار برخاستند.
- ↑ Panaetius