برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۴۸۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

گفته‌اند در اینجا یکی از سرکردگان پیاده که بارها در پیش روی آنتونیوس جنگ کرده و سراسر تن او پر از جای زخمها بود روی به او کرده چنین گفت:

ای سردار! آیا از این شمشیرهای ما و زخمهای تن ما چه دل‌آزردگی داشتی که اکنون اختیار خود را به این چوبهای پوسیده می‌سپاری؟! بگزار مصریان و فنیگیان در دریا به جنگند و خشکی را به ما بسپار که خوب می‌دانیم در آنجا که ایستاده‌ایم جان باخته و یا دشمن را از جلو برداریم.

آنتونیوس پاسخی به او نداده ولی با نگاه خود و اشاره دست فهمانید که باید دلیر بوده دل آرام داشت و از جلو او برفت.

گویا این زمان امید بسیار به فیروزی خود داشت. زیرا ناخدایان از او دستور می‌خواستند که بادبانهای کشتیها را باز کنند ولی او اجازه نداده گفت:

ما باید نگذاریم یک‌تن از دشمن جان به در ببرد.[۱]

آن روز و سه روز دیگر پس از آن چون دریا سخت به هم خورده بود جنگی در میانه‌روی نداد ولی روز پنجم چون دریا آرام بود جنگ آغاز گردید.

خود آنتونیوس به همراهی پوبلیکولا[۲] فرماندهی دست راست و کوئیلیوس[۳] فرماندهی دست چپ را عهده‌دار شده مارکوس اوکتاویوس[۴] و مارکوس انستیوس[۵] در دل ایستادند.

اما قیصر دست راست را با کریپا سپرده خویشتن عهده‌دار فرماندهی دست چپ گردید. در خشکی فرمانده آنتونیوس کانیدیوس و فرمانده قیصر تااورس[۶] بود.

آنتونیوس بر کشتی کوچکی نشسته از اینجا به آنجا می‌شتافت و به سپاهیان دل می‌داد که به روی کشتیهای بزرگ و استوار خود پافشاری نمایند بدانسان که در خشکی پافشاری می‌کنند به کشتی‌رانان دستور می‌داد که در برابر دشمن آرام بایستند بدانسان که گویی لنگر انداخته‌اند و دهانه بندر را که جایگاه تنگ و دشواری است پاسبانی کنند.

درباره قیصر گفته‌اند که بامداد هنوز روشنی برنتافته از چادر خود بیرون آمده روانه


  1. مقصودش این است که چون بی‌شک ما فیروزی یافته و دشمن را خواهیم شکست کشتیها برای آن زمان حاضر باشد که دنبالشان کرده نگذاریم یک‌تن بیرون برود.
  2. Publicola
  3. Cuelius
  4. Marcus Octavius
  5. Marcus Insteius
  6. Taurus