همگونه مهر از جانب من میتوانید بود. نیز همراه این فرستادگان یکی را از آزادکردگان خود به نام ثورسوس[۱] به مصر فرستاد و این مرد هوشیاری بود و نیک میدانست که از جانب سردار جوان نزد زنی فرستاده شده که همگونه غرور از جوانی و زیبایی خود دارد و میدانست باید چگونه رفتار نماید.
با این همه پذیرایی باشکوهی که کلئوپترا از او کرد و این نوازشهایی که نمود باعث رشک و خشم آنتونیوس گردید و این بود که او را گرفته و چوب زد و با آن حال نزد قیصر بازفرستاده به این مضمون نامه به او نوشت:
رفتار پست و ناشایسته این مردم مرا به خشم آورد. من در چنین هنگامی شکیبا نمیتوانم بود. با این همه اگر این کار شما را خشمناک گرداند چون آزاد کرده من هیپارخوس[۲] در دست شماست میتوانید به او تازیانه زده خود را با من یکسان گردانید.
ولی کلئوپترا از آن تهمت بیزاری جسته همیشه میکوشید رشک و خشم آنتونیوس را فرونشاند و همواره پاس او را داشت.
در روز زاییده شدن خود جشنی که گرفت در خور حال بختبرگشتگی خودشان بود. ولی چون روز زاییده شدن آنتونیوس رسید جشن بسیار پرشکوهی گرفت که بیشتر میهمانان چون فرونشستند بیچیز بودند و چون پس از جشن از آنجا برخاستند توانگر بودند.
در این میان نامههای پیاپی از آگریپپا به قیصر میرسید که در آنها بودن قیصر را در روم لازم میشمرد.
از این جهت قیصر جنگ با آنتونیوس را تا سپری شدن زمستان به تأخیر انداخت و چون زمستان به پایان رسید خود او از راه سوریا و سرکردگاش از راه آفریکا به لشکرکشی پرداختند.
و چون شهر پیلوسیوم[۳] را بکشاند خبری پراکنده شد که به دلخواه خود آن را به دست قیصر دادهاند و این کار به رضایت کلئوپترا بوده. ولی کلئوپترا بیزاری جسته برای رفع بدگمانی زن و فرزندان سلئوکوس[۴] را به دست آنتونیوس داد که بکشد.
در این هنگام کلئوپترا در پهلوی پرستشگاه ایسیس گورها و بناهای بلند بس شگفتانگیزی