برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۴۹۷

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آنتونیوس نگاهی کرده چنین گفت:

خوب کردی ایروس دلیر به آقای خود یاد دادی آنچه را که خودش دلیری نمی‌کرد.

این بگفت و شمشیر را به شکم خود فروبرد و خود را بر روی تختخواب انداخت. ولی زخم زود کشنده نبود که چون دراز کشید خون هم بایستاد و این بود که بار دیگر به خود آمده و از آنان که در پیرامونش بودند لابه خواستار گردید او را آسوده گردانند. ولی آنان همه بگریختند و او را تنها بگزارند.

در این میان که او دست و پا زده فریاد می‌کرد دیومبدی[۱] دبیر کلئوپترا رسیده و از کلئوپترا دستور داشت که این را نزد وی ببرد.

آنتونیوس همین‌که دانست کلئوپترا زنده است به پیرامونیان خود لابه می‌کرد که زودتر او را به وی برسانند و چون او را به روی دستهای خود به آنجا رسانیدند کلئوپترا در را باز نکرد بلکه طنابهایی را از آن بالا فروهشت که آنتونیوس را با آنها بستند و خود او به همدستی دو زن که همراه داشت و جز از آنان کس دیگری را به درون راه نمی‌داد به کشیدن پرداخت کسانی که در آنجا بوده‌اند می‌گویند حال دل‌گدازتر از آن نمی‌توان دید.

زیرا تن خون‌آلود آنتونیوس به ریسمانی بسته شده و او که نزدیک بود جان بسپارد با این حال دستهای خود را به سوی کلئوپترا دراز می‌کرد و با اندک توانایی که در تن خود سراغ داشت خویشتن را به سوی بالا تکان می‌داد.

از آن سوی کلئوپترا و آن زنان با دلی سوزان با دشواری بسیار ریسمان را بالا می‌کشیدند و گاهی که دستهای آنان سست می‌شد کسانی که در پایین ایستاده بودند فریاد برآورده آنان را به زورنمایی وامی‌داشتند.

چون بالایش کشیدند کلئوپترا به روی تختش خوابانید و خویشتن رخت‌هایش را پاره کرده به روی او می‌انداخت. گاهی با دو دست بر سینه کوبیده و گاهی با خون او رخساره خود را گلگون می‌ساخت او را آقای خود شوهر خود امپراطور خود می‌خواند و چندان دلسوزی می‌نمود که تو گویی گرفتاریهای خویش را فراموش ساخته.

آنتونیوس به او دلداری داده آرامش ساخت و سپس باده خواست که بنوشد و این یا از تشنگی بود و یا آنکه می‌پنداشت باده او را آسوده خواهد گردانید. و چون آن را بخورد به


  1. Diomede