سپاه خشایار شاه یونانیان را در فشار گذاشت و خود بیم آن بود که به یکبار جنگ را باخته و نابود گردند.
هرودوتوس مینویسد از میان همه شهرهای یونان آییگیناپر سودمندترین کار را در این جنگ انجام داد.
با آنکه یکایک یونانیان سر در پیش ثمیستوکلیس فرودآوردند اگرچه بسیاری از ایشان از راه رشک از درون ناخرسند بودند و این بود که چون به دهانه پلوپونیسوس رسیدند و در آنجا در زمینه اینکه کدام سرکرده بهتر کوشیده رأیگیری آغاز شد پاره سرکردگان در رایی که میدادند خود را نخست و ثمیستوکلیس را دوم یاد میکردند.
لاکیدومنیان او را همراه خودشان به اسپارت برده پاداش دلیری را بر ایوروبیادیس بخشیده پاداش خردمندی را به او دادند و تاجی از زیتون بر سر او گزاردند. نیز او را بر بهترین گردونهای نشانیده در شهر بگردانیدند.
سپس سیصد تن جوان را همراه ساخته تا نزدیکیهای خاک آتن بدرقه نمودند.
در بازیهای المپیاد که پشت سر این جنگ پیش آمد چون ثمیستوکلیس به آن جایگاه در آمد همه مردم رو به سوی او گردانیده به جای تماشای گروبندان و کشتیگیران تماشای او را مینمودند و به بیگانگان که او را نمیشناختند نشانش داده ستایشش میکردند و دست به او زده و آفرین گفته هرگونه شادی نشان میدادند. چنانکه او بسیار خرسند گردیده به دوستان خود گفت: من میوه تلاشهای خود را در راه یونانیان چیدم.
او از سرنوشت خود دوستار آبرو و سرفرازی بود، چنانکه حکایتهایی که سر هم از او بر زبانها افتاده این را به خوبی میرساند.
زمانی که آتنیان او را سردار خود برگزیدند او کارهای پیشین خود را چه از آن خویشتن و چه از آن توده همچنان دنبال مینمود تا هنگامی که راه سفر را پیش گرفتند که این هنگام کارهای بیشتر دیگری پیش آمده بود و ناگزیر از رها کردن کارهای پیشین خود گردید.
هنگامی لاشههای مردگانی را دید که دریا به کنار انداخته و بر گردنها و بازوهای آنان بازوبندها و گردنبندهای زرین نمایان بود.
او با بیپروایی از آنها گذشته به کسی که همراهش بود چنین گفت: «تو که ثمیستوکلیس نیستی