از این جهت سخت ترس کرده به شهر آییگای[۱] که شهر کوچکی از آن مردم آیولی[۲] بود بگریخت و در آنجا کسی جز میزبانش نیکوگینیس[۳] که مرد بسیار توانگری در آیولی بود و بزرگان آسیای درونی هم او را میشناختند نشناخت.
چند روز در آنجا پنهان میزیست تا شبی چون قربانی گزارده سپس به شام پرداختند اولبیوس[۴] پرستار پسران نیکوگینیس ناگهان حالش به هم خورده دیوانهوار سخنانی میگفت و پیشینگویی میکرد. از جمله به آواز بلند این شعرها را میخواند:
شب به سخن در میآید و به تو چیزها میآموزد.
هر آنچه آواز شب یادت دهد با آن رفتار کنی.
سپس چون ثمیستوکلیس به رختخواب خود رفت در خواب دید که ماری خود را به گرد شکم او میپیچد و به سوی گردن او میخزد، ولی همینکه خود را به روی او بسود ناگهان عقابی گردیده بالهای خود را بر سر او باز کرد و او را برداشته به پرواز آمد و راه درازی او را ببرد تا در جایی که چوکان زرین شاطران پدید آمد، عقاب هم او را بیگزند به زمین گذاشت و او از ترسی که داشت بیرون آمد.
برای روانه ساختن او نیکوگینیس تدبیری بدینسان اندیشید که چون مردم آسیا به ویژه ایرانیان غیرت زنان را سخت نگه میدارند، نه تنها همسرهای خود بلکه کنیزکان زرخرید یا برگزیدگان را نیز میپایند و چنان نگاهشان میدارند که همیشه باید درون خانه باشند و از در بیرون نیایند و هرگاه سفر بکنند آنان را در چادرهای در بسته که از هر سوی آنان را فرا میگیرد جا داده بر روی گردونهها مینشانند.[۵]
برای ثمیستوکلیس نیز یک چنان چادر و گردونهای آماده کردند که روانه سفر گردد و چنین قرار دادند که اگر کسی در نیمه راه به آنان برخورده پرسش نماید بگویند دختر جوانی را از ایونا برای یکی از بزرگان ایران که به زنی گرفته میبرند.
- ↑ Aegae
- ↑ Aeolia
- ↑ Nicogenes
- ↑ Olbius
- ↑ از این جمله یک مطلب تاریخی به دست میآید و آن اینکه روپوشی زنان یک عادت باستانی ایران میباشد و در آن زمانها سختگیری بر زنان فزونتر از زمان ما بوده.
نیز از اینجا جهت نام چادر یا چادره که به پوشاک زنان گفته میشود به دست میآید، چه چادر خیمه را گویند و بایستی جهتی برای چادر نامیدن این پوشاک در کار باشد.
از این جمله، آن جهت نیز دانسته میشود و این خود دلیل دیگر بر درستی گفتار پلوتارخ میباشد.