برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۶۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ثوکودیدیس و خارون[۱] از مردم لامپساکوس می‌نویسند که خود خشایار شاه تا این زمان مرده بود و ثمیستوکلیس توانست نزد پسر او برود. ولی ایفوروس[۲] و دینون[۳] و کلیتارخوس[۴] و هیراکلیدس[۵] و بسیار دیگران چنین می‌نویسند که وی با خود خشایار شاه دیدار نمود. سال نامها با نگارش ثوکودیدیس موافقت دارد و هنوز نمی‌توان گفت که نمی‌توان از آنها مطلبی دریافت.[۶]

ثمیستوکلیس چون به جایی رسید که ایمنی از گزند داشت نخست به نزد آرتابان[۷] که فرمانده هزار سپاهی (سرهزاره) بود رفته به او چنین گفت:

من یک‌تن یونانی هستم که می‌خواهم نزد پادشاه رفته سخنانی به او بگویم که خود او خواستار است و به کارهای پادشاهی او سودمند می‌باشد آرتابان پاسخ داده گفت:

«ای مرد بیگانه! هر مردمی قانون جداگانه دارند و نزد هر مردمی یک چیز دیگری پسندیده می‌باشد، لیکن تنها یک چیز در همه جا پسندیده است که هر مردمی باید در بند قانونهای خود باشند.

به ما چنین گفته‌اند که یونانیان بیش از هر چیز آزادی و برابری را گرامی می‌دارند ولی، نزد ما گرامی‌ترین و والاترین قانون آن است که پادشاه را بزرگ‌ترین نگاهدارندۀ جهان شمرده او را بپرستیم و بر او نماز ببریم. کنون اگر خواهید توانست که با قانون ما رفتار نموده و پیش روی پادشاه ما به خاک بیفتی، در آن حال می‌توانی او را ببینی و هم می‌توانی سخنهای خود را به او بگویی، ولی اگر اندیشه تو جز از این باشد در این حال باید کسان دیگری را برای میانجیگری پیدا کنی، زیرا این از عادت ما مردم ایران بیرون است که پادشاه به کسی که در برابر او به زمین نخواهد افتاد اجازه رسیدن به پیش خود بدهد، ثمیستوکلیس سخنان او را شنیده چنین پاسخ گفت:


  1. Charon اینان همه از تاریخ‌نگاران یونان می‌باشند.
  2. Ephorus
  3. Dinon
  4. Clitarchus
  5. Heraclides
  6. مرگ خشایار شاه را در سال ۴۶۰ پیش از میلاد دانسته‌اند و از قرینه‌ها چنین برمی‌آید که سفر ثمیستوکلیس نیز در همان هنگامها بوده و چون از گفتار خود پلوتارخ پیداست که در زمانی که ثمیستوکلیس در دربار ایران بوده مرگ پادشاهی پیش نیامده از اینجا پیداست که ثمیستوکلیس نه به نزد خشایار شاه بلکه به نزد پسر او ارتخشثر یکم رسیده است.
  7. Artabanus