لیکن از همین راه ارج و بهای دیگری پیش دستههای آبرومند و نیکوکار پیدا نمود.
هنگامی که داریوش داتیس[۱] را فرستاد که به کیفر آتشی که آتنیان به ساردیس[۲] زده بودند گوش آنان را بمالد و خود میخواست بدین دستاویز دست به یونان پیدا کند و یونانیان را زیردست خود گرداند و داتیس به یونان آمده در ماراتون لشکرگاه زد و به ویران کردن کشور پرداخت. آتنیان ده تن سردار برگزیدند که به جنگ او بفرستند. از این ده تن مشهورتر از همه ملتیادیس بوده.
پس از آن آریستیدیس شهرت داشت و نیروی او نیز در مرتبه دوم از ملتیادیس بود.
هر یکی از این ده تن در روز نوبت خود سردار همگی لشکر بود و همه اختیار را داشت ولی آریستیدیس چون نوبت سرداری به او رسید به دلخواه و آرزو اختیار را به ملتیادیس واگذارده بدینسان به آن دیگران هم فهمانید که کهتری از خود نمودن در برابر مردان کاردان و بزرگ نه تنها از ارج یک کسی نمیکاهد بلکه خود خردمندی و پاکدلی او را میرساند.
با این رفتار خود همچشمی را از میان آنان برداشته و همه را قانع گردانید که اختیار سپاه را یکجا به دست ملتیادیس بسپارند و او را به هر کاری دست و بال گشاده گردانند. زیرا از آن پس نوبت سرداری به هر یکی که میرسید فرمانهای ملتیادیس را به کار میبست. در گرماگرم جنگ چون سپاه ایران بیش از همه در برابر تیرههای لئونتیس[۳] و آنتیوخیس ایستادگی مینمودند، از این جهت ثمیستوکلیس و آریستیدیس دست به هم داده سخت تلاش نمودند.
زیرا یکی از ایشان از تیره لئونتیس و دیگری از تیره آنتیوخیس بودند.
سپس که ایرانیان را شکست دادند و به کشتیها پس راندند چون چنین دریافتند که آنان به سوی جزیرهها رهسپار نشدهاند بلکه در نتیجه جلوگیری سپاهیان یونانی در دریا و مخالفت باد ناگزیر شده به سوی آتیکا روانه گردیدهاند و ترسیدند که مبادا به شهر آتن که تهی از جنگجو و بینگاهدار است حمله ببرند، از جهت نه تیره بدان سوی شتافتند و همان روز به شهر رسیدند. ولی آریستیدیس را با تیرهی خود در ماراتون گزاردند که مالهای تاراجی و دستگیران را پاسبانی کند و او به این کار برخاسته و با آنکه نقره و زر و رختهای گرانبها که به