تیسامنوس[۱] از مردم ایلیا به پااوسانیاس و به همگی یونانیان چنین پیشینگویی کرده بود که فیروز خواهید درآمد. ولی باید از جای خود نجنبیده هجوم نبرید بلکه دشمن را دفاع نمایید.
ولی آریستیدیس کس به دلفی فرستاد و از خدا چنین پاسخ گرفت که آتنیان بر دشمن چیره خواهند شد و باید بر زئوس و دیگر خدایان نیایشها کنند و بر پهلوانان قربانیها بگذارند[۲] نیز باید در خاک خود در دشت کیریس[۳] به جنگ برخیزند.
آریستیدیس از داستان این وحی به تشویش افتاده فروماند. زیرا قهرمانی که نام برده شده و بایستی قربانیها برای آنان گذارده شود. از آن پلاتایا بودند ولی از آن سوی دستور جنگ در خاک خود آتنیان و در دشت کیریس او را ناگزیر میساخت که به خاک آتن بازپس گردد.[۴]
در این میان که او نمیدانست چه باید کرد اریمنستوس[۵] سرکرده سپاهیان پلاتای در خواب زئوس را دیدار کرد.
زئوس از او پرسید:
آیا یونانیان چه تصمیمی دارند.
آریمنستوس گفت:
آقای من! فردا به سوی کیریس روانه خواهیم شد که از روی دستور اپولو با دشمنان در آنجا کارزار کنیم
زیوس پاسخ داده گفت:
ولی شما در این باره به خطا میروید. زیرا آنجایی که خدا به شما نشان داده جز در همین خاک پلاتای نیست که اگر جستجو کنید خواهید یافت.
آریمنستوس از خواب بیدار شده کس فرستاد و پیرمردان و دانایان شهر خود را به آنجا خوانده و به آنان گفتگو کرده با هم به جستجو پرداختند و در نتیجه کوشش جایی را در دامنه کوه کیسایرون[۶] پیدا کردند که در آنجا پرستشگاه کهنهای به نام کیریس میایستاد و این بود از