برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۸۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

سپاهیان و سرکردگان را به چنین کاری برانگیزد پرسید که کیست به نگهداری میگاریان بشتابد؟ دیگران که پس ایستادند آریستیدیس داوطلب شده المپیادورس[۱] را که یکی از سرکردگان زیردست او و خود مرد بسیار دلاوری بود با سیصد تن برگزیده از آتنیان و دسته‌ای از تیراندازان به میدانگاه فرستاد.

اینان به زودی آماده گردیده بدانجا شتافتند. از آن سوی ماسیستیوس[۲] که سر کرده سوارگان دشمن و خود مردی بی‌اندازه جنگجو و دلیر و همچنین تناور و خوش‌سیما بود این کار آنان را دریافت و عنان اسب را برگردانیده به جلو آنان شتافت.

از این جهت جنگ بسیار سختی درگرفت و هر دوسوی چنان کوشیدند که تو گویی آخرین جنگ این جنگ آنان خواهد بود. ولی چون اسب ماسیستیوس زخم برداشت و او را بر زمین انداخت و او برافتاده از سنگینی زره و ابزارهای خود نتوانست به چابکی برخیزد آتنیان گرد او را گرفته پیاپی زخمها فرودآوردند. ولی هیچ‌یک از این زخمها اثری نداشت چرا که سراسر تن او از سینه و رانها و سر و رو پوشیده از زر و برنج و آهن بود. مگر یکی از آتنیان از رخنه نقاب آهنین زخمی رسانیده او را بکشت.

دیگر سپاهیان ایران این به دیده روی بگریز آوردند و آن لاشه را در میدان بازگذاردند.

بزرگی این فیروزمندی یونانیان نه تنها از این جهت بود که گروه بس انبوهی را از دشمن کشته بودند بلکه از رفتار خود ایرانیان هم پیدا بود که آن فیروزی یونانیان بس بزرگ بوده زیرا همه موی ستردند و از اسبها و استرهای خود هم موها را بریدند و سراسر آن دشت را پر از شیون ساختند.

زیرا ماسیستیوس که از دست آنان رفته بود در رتبه نزدیک ماردونیوس بود و به اندازه او ارج و نیرومندی داشت.

پس از این زدوخورد سوارگان زمان درازی هیچ‌یک از دوسوی به جنگ برنخاست.

زیرا پیشین‌گویان که از رهگذر قربانیها پیشین‌گویی می‌کنند هم به یونانیان و هم به ایرانیان چنین گفته بودند که اگر به هجوم نپردازند و در جای خود به دفاع ایستند فیروزی از آن ایشان خواهد بود ولی اگر هجوم کردند شکست خواهند دید.

سرانجام ماردونیوس چون دید آذوقه سپاه بیش از چند روز بازنمانده از آن سوی یونانیان پیاپی فزون‌تر می‌گردیدند زیرا کسانی از سر نو به یاری آنان می‌شتافتند.


  1. Olympiadorus
  2. Masistius