گذشته گُریز میزند و افزون بر این، این تکنیک را نهتنها در شرح رویدادهای تاریخی بکار میبرد بلکه در استفاده از مطالب جغرافیا و قومنگاری نیز از آن استفاده میکند. هرگاه قوم یا شخص مهمی برای نخستین بار در کتاب مطرح میشود، هرودوت تاریخچهٔ خاص او را تا دورترین زمان ممکن دنبال میکند. اثر هرودوت به گفتهٔ خودش، بررسی دلایل وقوع جنگ بین ایرانیان و یونانیان است و بههمین دلیل درگیری بین خشایارشا و یونانیان، یک سوم از حجم تواریخ را تشکیل میدهد. تواریخ با گزارش فتح شهر سستوس توسط یونانیان در سال ۴۷۹ پیش از میلاد به پایان میرسد. بنابراین هرودوت تاریخ معاصرش را شرح نمیدهد زیرا اثر وی در دههٔ ۴۲۰ پیش از میلاد منتشر شد؛ در نتیجه، او واقعهنگار نبودهاست.[۱]
۳-پیشینهٔ تاریخنگاری در یونان باستان:
تا پیش از سدهٔ پنجم پیش از میلاد، از نظر تاریخنگاری و ثبت وقایع، یونانیان فقط اشعار حماسی و سرودهای اساطیری را میشناختند و با نگارش وقایع و رویدادها، سالنامهٔ حوادث و جدول وقایع آشنا نبودند و اساساً در این دوره یونانیان خط نداشتند.[۲] ظاهراً نخستین فردی که به بررسی انتقادی تاریخ یونان پرداخت و سعی کرد تاریخ را از اسطوره جدا کند، هکاته بود. وی در کتابی تحت عنوان شجرهنامهها، سرگذشت خدایان و قهرمانان یونان را به ترتیب تاریخ توضیح دادهاست. هرچند او در این اثر نسل خود را بعد از ۱۶ نسل به یک موجود خداگونه میرساند، اما سعی داشته روایتی واقعبینانه از اساطیر ارائه دهد.[۳]
در سدهٔ پنجم پیش از میلاد، در دورهای که به عصر طلایی یونان مشهور است، شعر و درام به اوج کمال خود رسیده بود و نثر نیز رواج تمام داشت، سخنرانی، که بر اثر