برگه:Karimsanjabi.pdf/۱۶۱

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
سنجابی (۱)
– ۹ –
فعالیت‌ها و حرکت‌هایی زدند. ولی متأسفانه با اینکه کوشش زیادی کردند و با اینکه واقعاً آیت‌الله زنجانی از این حیث حق بزرگی دارد که در آن‌موقع نگذاشت صدای اعتراض مردم ایران به کلی خاموش بشود و تحرکی به وود آورد، چه در میان بازاری‌ها و چه در طبقه جوان و چه در احزاب، ولی خود آیت‌الله زنجانی هم در آن جریان دستگیر شد و این نهضت مقاومت به جایی نرسید و به‌تدریج حکومت کودتا و شاه بر امور مملکت مسلط شدند.

بعد از کودتا، چه کاشانی و چه بقایی و چه حائری‌زاده و مکی با زاهدی ملاقات‌هایی کردند، برای اینکه آنها هم جزو عناصر مخالف با مصدق و برای خود در پیروزی کودتا حقی و سهمی قائل بودند. آنها کوشش کردند مجلس هفدهم را که دورانش تمام نشده و دکتر مصدق قبل از خاتمه عمر قانونی آن را به وسیله رفراندوم تعطیل کرده بود، دوباره باز کنند. ولی سرلشکر زاهدی توجهی به آنها نکرد و از آنجا معلوم شد که آنها فقط آلت و اسباب دست و یا به قول دکتر بقایی چوب‌بست روی بنا بودند و بعد از آن که کودتاگران بر کار خودشان مسلط شدند، آنها را به کلی دور انداختند و مورد بی‌اعتنایی و تحقیر قرار دادند. بقایی و مکی را اصلاً راه ندادند، نسبت به کاشانی هم که ادعا و فعالیتی داشت شروع به بد گفتن کردند. در روزنامه‌های آن زمان از قول سرتیپ جهانبانی وزیر کشور زاهدی، من که در اختفا بودم، می‌خواندم که می‌گفت: «سیدی به نام کاشانی به نام ابوالقاسم کاشانی هوچی‌گری و عوام‌فریبی و خرابکاری می‌کند» و بدین‌ترتیب، دست کاشانی را هم به کلی از مداخله در امور کوتاه کردند و همه‌ی آنها منفور از جانب ملت و مردود از طرف دستگاه دیکتاتوری به گوشه‌های فراموشی خزیدند و در واقع به کیفر گناه و خیانتی که مرتکب شده بودند، از دست همان اشخاصی که برای آنها خدمت می‌کردند، رسیدند و مزه‌اش را هم چشیدند.

س- آقای دکتر، من شنیدم که بعد از ۲۸ مرداد کاشانی مریض بود و بیمار بود و شاه یک‌بار به ملاقات او رفت. شما از این موضوع اطلاعی دارید؟

ج- بله این را بنده اطلاع دارم. این خیلی بعد بود. موقعی بود که کاشانی مریض و در حال احتضار بود. ظاهراً اگر اشتباه نکرده باشم قائم‌مقام‌الملک رفیع که آن‌موقع حیات داشت، به شاه خبر می‌دهد و واسطه می‌شود که شاه دیداری از کاشانی بکند. شاه هم به دیدن