خیلی نزدیک داشت. آلمانیها روابط تجارتی خیلی وسیعی در ایران داشتند و در امور صنعتی ایران مخصوصاً صنایع اصفهان خیلی کمک کردند و در امر راهسازی ایران و جادههای ایران فوقالعاده وارد بودند و بالاخره در امر مربوط به ذوب آهن ایران که یکی از ایدهآلهای بزرگ مردم ایران و رضاشاه بود آلمانها مؤثر و عامل بودند. پیشرفتهای هیتلر در اروپا و قدرتنمائیهای او رضاشاه را مغرورتر کرده بود. او چون یک آدم دیکتاتور بود از دیکتاتور خوشش میآمد. علاوه براین، چون وحشت از انگیسها داشت در باطن دل خود هیتلر و نظام او را دوست داشت. از طرف دیگر، او از روسها میترسید و از کمونیسم نفرت داشت و به همین جهت تمایل زیادی نسبت به آلمانیها پیدا کرده بود.اما با فرانسه او در همان سالهای اول سلطنتش موافقت کرد که سالی صد نفر که برای آن زمان یک عمل نسبتاً نمایان و قابل توجه بود، دانشجو به آن کشور بفرستد که بنده خودم در کاروان اولی از محصلین اعزامی ایران بودم که به فرانسه آمدیم. در آن روز که ما پیش رضاشاه رفتیم او به ما گفت: «ایران یک کشور پادشاهی است و من شما را به یک کشور جمهوری برای تحصیل میفرستم ولی چون مردم فرانسه مردم وطندوستی هستند من یقین دارم که شما در آنجا درس وطنخواهی یاد میگیرید. از خدا میخواهم و آرزو میکنم که عمر من کفایت کند و ببینم که شما برگردید و در اینجا به وطن خودتان خدمت کنید». خلاصه این نظر را در اوایل او نسبت به فرانسه داشت و در ظرف شش، هفت سال مرتب دانشجویان دولتی اکثراً به آن کشور میرفتند.در فرانسه بعضی از روزنامههای گمنام و مجلههای گمنام شروع به نوشتن مقالاتی علیه ایران کردند و فحش و ناسزاهایی به رضاخان دادند و نوشتند که معلوم نشد تحریک از ناحیهی چه سیاستی است. این بود که در سالهای ۱۳۱۷ یا ۱۳۱۸ که هنوز جنگ جهانی درگیر نشده بود، رضاشاه یک مرتبه روابطش را بر سر این موضوع با فرانسه قطع کرد.
س- سالهای بین ۱۳۱۸-۱۳۱۷ بود؟