که مفقود هم نمیشد بحالت تاریخ بلعمی (ترجمه و تلخیص تاریخ محمّدبن جریر طبری) و نظایر آن در میآمد که از صدهزار نفر یک نفر آنهارا نخوانده بلکه ندیده است، و شکّی نیست در اینکه اگر سخن دلنشین فردوسی و اشعار آبدار او نبود وسیله ابقای تاریخ ایران همانا منحصر بکتب امثال مسعودی و حمزة بن حسن و ابوریحان میبود که همه بزبان عرب نوشته شده و اکثریت عظیم ایرانیها از فهم آن عاجزند، و چون آن کتب لطف و زیبائی آثار ادبی را ندارد عربیخوانها هم آنها را کمتر میخوانند و در هر صورت رسوخ و نفوذی که روایات مزبور بواسطه اشعار فردوسی در اذهان ایرانیان نموده و تأثیراتی که بخشیده نمی نمود و نمی بخشید. چه البته میدانی که شاهنامه فردوسی از بدو امر در نزد فارسیزبانان چنان دلچسب واقع شده که عموما فریفته آن گردیدهاند . هر کس خواندن میتوانست شاهنامه میخواند و کسی که خواندن نمیدانست در مجالس شاهنامهخوانی برای شنیدن و تمتّع یافتن از آن حاضر میشد. کمتر ایرانی بود که آن داستانها را نداند و اشعار شاهنامه را از بر نخواند و رجال أحیا شده فردوسی را نشناسد، و اگر این اوقات ازین قبیل مجالس نمی بینی و روایت آن اشعار را کمتر میشنوی از آنست که شداید و بدبختیهای عصر اخیر محور زندگانی مارا بکلّی منحرف ساخته و بقول معروف چرخ ما را چنبر کرده بود، و مساعی که این ایام برای تجلیل فردوسی و تجدید عهد شاهنامه بکار میبریم برای آنست که آن روزگار گذشته را بر گردانیم، و بعقیده من وظیفه هر ایرانی است که اوّلاً خود با شاهنامه مأنوس شود،
برگه:KholaseShahname.pdf/۹
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.